Tuesday, June 27, 2006

 

باز هم سخنی با هموطنان بنی صدری



پاسخ هموطن گرامی آقای پاکنژاد را در رابطه با مقاله چندی پیشم، در سایت "پیک ایران" که حتا مقاله بنده را هم چاپ نفرموده بودند، خواندم. معمولا عرف بر این است که سردبیران محترم هر سایتی، ازجمله سایت وزین عصرنو که نوشته بنده را درج فرموده اند و بطور معلوم آقای پاکنژاد مقاله را درآنجا مطالعه کرده اند، محق هستند و گویا هم وظیفه خود می دانندکه پاسخهای به آن نوشته را درج نمایند. خوب این عزیزان وظایف روزنامه نگاری خودرا بطور احسن انجام داده اند و شایسته سپاس است. اما بنده درتعجبم که چرا سردبیر محترم سایت پیک ایران این مطلب مرا چاپ نکرده بودند و مقاله دیگری در چنین زمینه ای هم دو بار برای ایشان ارسال نموده ام، به آن توجه نشده است، اما درعوض جوابیه آقای پاکنژاد را نخست در آن سایت دیدم. قابل ذکر است که دوستان عزیز پیک ایران، بعضی از مطالب بنده را که شاید مورد پسندشان هست خیلی زود چاپ می فرمایند، اما گویا ازاین دو مقاله بنده زیاد خوششان نیامده! چرا؟ واقعا نمی دانم. شاید به دلیل سلیقه انسانها است که با هم تفاوت دارند و هیچ کارش را هم نمی توان کرد. بهر حال اشکالی هم ندارد، اماخوشحال می شدم دلیل را در چند سطر به بنده می گفتند که حد اقل، اگر نقصی در کارم بود، در آینده خودم را تصحیح کنم.
از همه اینها که بگذریم، می خواهم به شما آقای پاکنژاد بزرگوار بگویم، بنا به فرموده خودتان، اگر آنچه بنده نوشته ام و شما قبول دارید و می فرمائید: "در برنامه و مرام نامه ما با شفافیت کامل آمده است". پس من و مجددا تکرار می کنم، میلیونها ازمردم کرد و حتا رهبران احزاب کردی، خوشحال خواهیم شد، زیرا ما بغیر ازآنکه نوشته ام، چیز دیگری از هموطنان خلق حاکم و اپوزیسیون دمکرات نخواسته ایم. بعلاوه بنده وقتی عرض می کنم "ما"، به این دلیل نیست که ملت کرد یا رهبران احزاب کردی بمن وکالت داده اند، بلکه خواست همه ما مانند روز روشن یکی است یعنی همان حقوق مساوی با دیگرملیتهای ساکن وطنمان، نه بیش و نه کم و برای درخواست این حق هیچ نیازی به وکالت دادن به هیچکدام از ما نیست. هر کردی از طرف بنده وکالت مطلق دارد این خواستهای مشخص ملتمان را مطرح نماید و از حکومتهای مرکزی آن هارا بخواهد. پس این مسئله باید برای شمای بزرگوار حل شده باشد. اگر بفرض بنده بگویم: من یک کردستان مستقل می خواهم و خودم را نیز رئیس کل بدانم، بدون شک میلیونها کرد با من موافق نخواهند بود، بنا بر این هیچ حقی هم ندارم بدون در دست داشتن وکالت از طرف قاطعیت مردم، چنین ادعائی بکنم. اما بنده آن چیزی را مطرح می کنم که خواست همه مردم کرد با استثناهائی است. لذا نیازی به داشتن وکالت نیست.

با نگاهی به نوشته تان، متأسفانه شما حتا ابتدائی ترین حق را به ما کردها و دیگر ملیتهای غیر حاکم در ایران روا نمی دارید. یعنی از بکار گیری واژه ملیتها دوری می جوئید و روی واژه "ملت ایران" تأکید می کنید. در حالی که خودتان احتمالا بخوبی می دانید، که ایران یک کشور چند ملیتی است، اما آن را انکار می کنید. پس چگونه افکار بنی صدری از من کرد، انتظار دارد که به دیگر حرفها و نوشته هایش حتا آن اسناد که پایش را امضاء نموده است، باور کنم؟ البته شما آقای پاکنژاد عزیز، خودتان را همزبان من می دانید و می فرمائید: "هموطن و هم زبان گرامی (من هم ولایتی شما هستم)"، خوب این باعث افتخار من است. اما در اینجا با اجازه، من چند پرسش از شما دارم. آیا شما یک بار از آقای دکتر بنی صدر محترم پرسیده اید که ایشان بعنوان همدانی (همدان یا هگمتانه، یک روزی مرکز امپراتوری پیشینیان کرد و آذری بود) هیچ علاقه ای نشان داده اند که زبان کردی (یعنی زبان مادری شمارا) یاد بگیرند؟ و آیا خود شما به این موضوع هیچ فکر کرده اید که چرا خودتان مانند افراد دیگر ملیتهای متمدن دنیا، قادر نبوده اید به زبان مادری خود که کردی است تحصیل کنید؟! بنده نمی دانم افکار لیبرالی و اسلامی بنی صدری چه تعهداتی و چه قولی به شما داده که از آن حمایت می فرمائید، اما با این برنامه و این شیوه رفتار که بنده می بینم، یعنی تا زمانی که این افکار حاضر نباشد؛ حد اقل "ملت ایران" را به ملیتهای ایران که واقعیت عینی است، در محاوره و مکاتبات و نوشته ها تبدیل کند، نمی توان انتظار داشت آنها گلی به سر ملت کرد و دیگر ملیتهای ایران بزنند و هیچ هم نباید با آنها به بحث نشست، زیرا آب در هاونگ کوبیدن است. شما بهمین جمله خودتان در باره گفته آقای بنی صدر که از روزنامه انقلاب اسلامی آورده اید، مجددا توجه فرمائید: "چند ماه قبل از انتخابات، در 31 تير ماه 1358 آقای بنی صدر در روزنامه انقلاب اسلامی مطلبی تحت عنوان "خود مختاری، بهانه توطئه؟! " نگاشت که در آن، بنا بر تجربیات دول فدرال، از جمله چنین نوشت: "اینک ببینیم در کشورهایی که بنا برقانون اساسیشان فدرال هستند چه اموری درقلمرو حکومت مرکزی قرار میکیرد تا معلوم شود بقیه امور کدامهایند و آنها را در قلمرو اداره محلی قرار داد. در قانون های اساسی اطریش ،آلمان وروسیه این امور در قلمرو کار دولت مرکزی قرار می گیرند.

1- حفظ سر حدات کشور و امور دفاع ملی .

2- بر قراری سازمان اداری واحد برای مراجع قانونی قدرت.

3- قانون گذاری واحد برای همه کشور.

4- اجرای سیاست واحد اجتماعی و اقتصادی. پدید آوردن یک مجموعه اقتصاد بصورت اقتصاد ملی پویا و مستقل.

5- تنظیم وتصویب بودجه واحد دولت

6- امنیت کشور.

7- سیاست خارجی و نمایندگی ملت در روابط بین المللی.

8- حل و فصل مسائل دیگری که به تمام نقاط کشور راجع میشوند.

9- اجرای قانون اساسی.

10- حفظ تمامیت ارضی کشور و استقلال آن."

اولا خود آقای بنی صدر خوب می دانند که کشور اطریش و آلمان و حتا روسیه بعد از شکست کشورهای سوسیالیستی دیگر چند ملیتی نیستند. همانگونه که کشورهای کوچک یوگسلاوی سابق هم تقریبا یک ملیتی شده اند. با تمام این توصیف نکاتی مانند ماده 10 فوق، حد اقل در آلمان معنی ندارد. یعنی اگر ایالت بایرن فردا بخواهد برای نمونه یک حکومت پادشاهی تشکیل دهد و مردم از آن پشتیبانی کنند، هیچ قانونی نمی تواند با زور جلو آن را بگیرد. یعنی حفظ تمامیت ارضی هم بازور نمی شود، بلکه با سیاست درست و رعایت حقوق برابر بین ملیتها. اما در اینجا مسئله دیگری مطرح است. اگر واقعا آقای دکتر بنی صدر به این نکته صداقت نشان میدهند، پس چرا کشورهای فدرال چند ملیتی، مانند کانادا و سویس را مثال نیاورده اند؟ و به قانون اساسی آنها مراجعه نفرموده اند؟ عزیزم اینجا است که بنده و امثال مجبور می شویم از واژه عوامفریبی استفاده کنیم و در گفته های این سیاست مداران بزرگوار شک نمائیم.

متأسفاند من خیلی وقت است، متوجه شده ام که بحث با برخی از عزیزان هم وطن، همانند آن آب در هاونگ کوبیدن است، زیرا مرغ آنان فقط یک پا دارد. یعنی هرچه با منطق برخورد کنید، آنها همان استدلال کهنه صد بار تکراری را، مانند فدرالیسم و ادعای حق تعیین سرنوشت ملتی، یعنی تجزیه طلبی و و!! تحویل تان می دهند،اما بنده به این امید با شما بحث می کنم که ازاین نوع تفکر فاصله بگیرید و به مفهوم واژه ها توجه فرمائید و حتا برای یک بارهم شده منافع خودرا، نمی گویم فدای منافع اجتماعی بفرمائید، بلکه در ردیف دوم قرار دهید و در این باره صادقانه بیاندیشید. بدون شک آنچه بنده موعظه می کنم، نخست خود به آن عمل می نمایم. شما بدرستی درنوشته خود میفرمائیدکه: "خصلت استبداد تمرکز گرائی بوده و هست، چون استبداد با تمرکزقدرت سازگار و قانون قدرت با تقسیم آن نا سازگار است، بدین سبب در ایران، در طی تاریخ طولانی حیات آن، نظامهای استبدادی تمرکز گرا بوده و هستند، خواه قدرت این دولت مرکزی در اختیار فارس زبانان باشد خواه ترک زبانان (آذری") تااینجا کاملا درست است، اما هنگامی که می فرمائید: "مگر صفویه و قاجار از چه طایفه یا «ملیتی» بودند"؟ این لازمه پاسخی در خور است. ببینید عزیزم، وقتی من از عوامفریبی حرف می زنم، منظور همین است. شاید شما هیچ به این نکته مهم توجه نفرموده اید که مثلا مقایسه حکومتهای صفوی و قاجار با حقوق ملیتها، خود یک نوع عوامفریبی است. چرا؟ زیرا شما خودتان خوب می دانید که سران صفوی و قاجار و پهلویها و ملاها فقط به قدرت فکر کرده و میکنند و زبان و فرهنگ و رسم و رسومات و حتا دین برای آنها زیاد هم مهم نبوده و نیست و در واقع آنها هیچگاه نماینده واقعی اکثریت مردم هم نبوده و نیستند. بعلاوه اگر به تاریخ نگاه کنیم، می بینیم که دهها سال زبان درباری و نامه نگاری عثمانیها و حتا خلفا اسلام در بغداد زبان فارسی بوده، اما این بدان معنا نبود و نیست که امروز ترکها وعربها زبان وفرهنگ فارسی را در کشورهای خود رسمی کرده باشند. همان طور که ذکر شد رهبران صفویه و قاجاریه، فقط بفکر حفظ قدرت خود بودند و هرچه اطرافیان و حامیان آنها که اغلب از نوع برمکیان ایران در بغداد بودند، لذا هرچه دیکته می کردند، پذیرفته می شده. چرا دور برویم؟ مگر همین محمد رضاشاه پهلوی، هرچه ملاها وآیات عظام می گفتند نمی کرد؟! مگر به توصیه آمریکا در مساجد را باز نگذاشت و دگر اندیشان کمونیست و سوسیال دمکرات و غیره را یا در دریای نمک علی آباد قم سر به نیست کرد و یا در سیاه چالها نگهداشت؟ او حتا برای ظاهر سازی، حج می رفت و برای نشان دادن دینداریش، امام زمان را درخواب می دید و از این نوع شیره سر مردم مالیدن ها. ولی خودتان خوب می دانید که این "سایه خدا" به هیچی اعتقاد نداشت. او هم مشروب می خورد، هم قمار می کرد و هم عمل نا مشروع انجام می داد!! خوب، ایشان همه آن مراسم و اعمال به ظاهر دینی را، فقط برای حفظ قدرتش، بجا می آورد. بعلاوه مگر نمی بینید که آقای آیت الله سید علی خامنه ای از خواهر زاده های شیخ محمد خیابانی زنده یاد است و آذربایجانی الاصل؟! برای آیت الله خامنه ای امام و ولایت فقیه بودن، مهم تر از زبان و فرهنگ سر زمینش و حتا دینش است، زیرا دست اورا ماچ می کنند، اورا نماینده خدا بر روی زمین می دانند و و، پس ملیت بی ملیت و دین بی دین.

شما در جای دیگر می فرمائید: "البته نباید فراموش کرد که در ایران، بخصوص، بعضی از مناطق و استانها از جمله کردستان و سیستان و بلوچستان مورد بی مهری بیشتری «ستم مضاعف» قرارگرفته و میگیرند". تا اینجا کاملا درست. ولی در ادامه می گوئید: "اما آیا مردم بم از مهرورزی اضافی برخوردارند؟ خرمشهر و اهواز چطور؟" اینهم از آن حرفها است. بنده هم بارها گفته و اکنون نیز می گویم، که نه فقط مردم بم، بلکه هشتاد درصدر خلق فارس نیز زیر ستم قرار دارند. آنها نیز از نظر اقتصادی همانند بقیه ملیتهای ایران تحت فشار بوده و هستند، اما یک فرق وجود دارد، اگر بچه آن "بمی"، به مدرسه برود حداقل به زبان مادری خودش به تحصیل ادامه می دهد و فرهنگ و رسم و رسومات خودرا می تواند حفظ کند. این محسنات ساده برای دیگر ملیتهای ایران نبوده و نیست، عزیزم. انکار این مسئله به غیر از عوام فریبی چه چیزی را میتوان نام نهاد؟! در جای دیگر می فرمائید: "با کمال تاسف، آنان که به آزادی و حقوق ملی باور داشتند اقلیتی بیش نبودند. در گوشه و کنار کشور اسلحه و زور حاکم بود و هرکس خودرا قیم مردم میخواند. حتی عده ای توسل به بیگانگان را راه کسب قدرت یافتند و درتدارک تجاوز وجنگ عراق با ایران، دشمن را همراهی کردند". شما دوباره یک کلی گوئی فرموده و مشخص نکرده اید اینان کیا بودند که در گوشه و کنار کشور اسلحه و زور را حاکم کرده و دشمن را همراهی می کردند؟ عزیزم مگر نه هم رزمان شما آقایان بنی صدر و قطب زاده و یزدی و سروش وو در به قدرت رساندن این باصطلاح مسلمانان به رهبری آیت الله خمینی و یا بقول آقای دکتر بنی صدر امام خمینی، بزرگترین کمک را کردند و نیروهای راستین و انقلابی را سرکوب نمودند؟ و این مردمی که انقلاب کرده بودند و می دیدند بجای سهیم شدن در اداره امور خود، بد تر از گذشته حقشان را خوردند و مجبور شان کردند که اسلحه به دست گیرند. پس تهمت "توسل به بیگانگان و حمایت از دشمن" یک نوع بی انصافی است. حتا اگر برخی از نیروهای اپوزیسیون به دلیل اقامت اجباری در آن کشور متخاصم، برای نمونه در برابر جنایات صدام حسین سکوت می کردند، این را نمی توان همراهی با دشمن نامید. عزیز من، شما چگونه انتظار دارید، رژیمی که مرا سرکوب می کند و از خاکم مرا فراری میدهد و دشمن را تحریک به حمله به سرزمینم می نماید و جنگ ناخواسته ای را برای بکرسی نشاندن اسلامش به من نوعی تحمیل کرده و به آن ادامه میدهد، از ما هم خواسته شود که طرف اورا بگیریم! این دیگر واقعا غیر منطقی است. شما درجای دیگر می فرمائید که:
"آقای بنی صدر برنامه خود را بر محور استقلال و آزادی و رشد ارائه داد و با اقبال مردم رو برو شد، و اما شما به عنوان یک کرد ایرانی منصف، نمی دانید که او منتخب ملت ایران است نه یک« قوم خاص». آیا شما بهنگام انتخابات در ایران بودید؟ این انتخابات از جنس انتخابات در رژیم « شاهنشاهی» و یا در «جمهوری اسلامی» بود"؟ شما دراینجا دوباره بی انصافی می کنید. واقعا مجبور می شوم این بیانات را مجددا عوامفریبی بنامم. چون شما بهتر از بنده می دانید که آقای دکتر بنی صدر، درست شب قبل ازانتخابات، فقط با یک حرف آیت الله خمینی که در آن زمان محبوبیت عجیبی بخاطر راندن شاه از ایران، در میان مردم حتا در میان نیروهای چپ وانقلابی کسب کرده بود، مبنی بر اینکه "بنی صدر مانند فرزند من است"(نقل به معنی)، توانست حدود سیزده میلیون رأی بیاورد. اگر امروز ایشان دریک انتخابات آزاد هم شرکت کنند، مطمئن باشید به اندازه نیمی ازرأی آن زمان مثلا رهبر مجاهدین و یا رهبر چریکهای فدائی و یا فیلسوف خوار شده و تحقیر شده ایران، احسان طبری توده ای، به دست نمی آورد. این را خود شما و آقای دکتر بنی صدر هم خوب می دانید و اگر امروز طور دیگری بیان کنید، فقط می شود نام آن را عوامفریبی نهاد نه چیز دیگر. شما می فرمائید: "او با مردم عهد کرد تا از آزادیهای آنها و استقلال وطن دفاع کند و کرد. بمدت 9 ماه به هنگام تجاوز عراق که با تشویق آمریکا و اسرائیل و غرب و همدستی بیگانه پرستان داخلی انجام گرفت". ولی نام نمی آورید که این بیگانه پرستان داخلی کیا و چه کسانی بودند؟ چرا کلی گوئی میفرمائید؟ چرا کسانی را که فقط از حق مسلم خود دفاع می کردند، مانند مجاهدین، چریکهای فدائی، کمونیستها از توده ای و توفانی و راه کارگری و رنجبری گرفته تا احزاب کردی و آذری و بلوچی و ترکمنی و غیره، زیر نام بیگانه پرستان داخلی، بدنام می کنید؟! آرزومندم منظور شما اینها نبوده باشد. شما می فرمائید: "و..... هم او بود که در اوج در گیری، وقتی نمایندگان احزاب کرد (کومله و حزب دموکرات کردستان ایران) اعلام آمادگی کردند که در صورت تامین، اسلحه خود را تحویل می دهند، چون چنین تامینی را ازخمینی نتوانست بگیرد، به آنها پیغام داد که اسلحه های خودرا تحویل ندهید". عزیزم، متأسفانه بنده که می توان گفت تا اندازه ای مطلع بودم این پیام آقای دکتر بنی صدر را نشنیدم و به گوشم نرسیده است. اگر چنین پیامی داده بوده، واقعا جای تحسین است، اما از ایشان شنیده شد و در روزنامه ها نیز آمده بود که به سربازان دستور داده بودند تا کردستان را تسخیر نکنند چکمه ها را از پای در نیاورند. (نقل به معنی) در جای دیگر می فرمائید:"لحظه ای با خود بیندشید و کینه و بغض را بکناری بگذارید و قضاوت کنید، نتیجه راهم برای خویش نگهدارید". ببین هموطن عزیزم، بنده اولا هیچ بغض و کینه ای نسبت به هیچ کسی در دل ندارم، زیرا نه مسلمانم و نه یهودی، چون انتقام جوئی و کینه و نفرت داشتن، تا آنجا که من در کتب به اصطلاح آسمانی خوانده ام، متأسفانه در آئین مسلمانها و یهودیهای افراطی است. بعلاوه اگر آقای دکتر بنی صدر ابتدائی ترین حق ما ملیتها را به رسمیت بشناسد، بنده اولین کسی خواهم بود که به ایشان رأی بدهم. اما شما خودتان خوب می دانید، افکاری که حتا از بکارگیری واژه ملیتهای ایران بجای "ملت ایران" وحشت دارد، نمی تواند حقوق دیگران را برسمیت بشناسد، این مشکل ما با شما عزیزان است. این دیگر مسئله دشمنی و غرض ورزی شخصی نیست که به کینه و بغض و نفرت داشتن تبدیل شود. متمنی است بهمین جمله زیرین از خودتان نیز توجه فرمائید: "با خروج آقای بنی صدر از ایران و تشکیل شورای ملی مقاومت، مجددا مسئله به قول شما «کثیر المله» بودن ایران مطرح شد. من ایران را دارای یک ملت با یک فرهنگ ولی با زبان ها ی مختلف و آداب و رسوم محلی خاص خویش میدانم و کرد و فارس و بلوچ و ترکمن و آذری و... را جدا از ملت ایران و فرهنگ آن نمیشناسم و هنوز نمی دانم تعریف روشن شما از «مله» چیست؟ وحق تعیین سرنوشت را چه میدانید؟آیا جدایی و تجزیه مورد نظر جناب عالی است"؟ این است آن مشکلاتی که ما با افکار نظیر آقای دکتر بنی صدر داریم که جوان کردی مانند شما را نیز مسموم نموده و بدون توجه نمی خواهید روی مفهوم و تعریف واژه ملت کمی عمیق تر فکر کنید و آن را بهتر بفهمید. عزیزم متمنی است، نه بمنبع دیگری مانند نوشته های بنده، بلکه به فرهنگ دهخدای خودتان رجوع کنید و یا به فرهنگهای خارجی که مفهوم و تعریف واژه ملت و ملیت برایتان روشن شود. این تقصیر شما نیست، اگر تعریف درست این واژه ها را ندانید، بلکه تقصیر آن افکار هژمونی طلبی است که مغز جوانان ما را شستشو داده و با یک مشت کلی گوئی و جدار نفوذ ناپذیری احاطه نموده است. سر کردگان این افکار با حقوق برابر ملیتها و حتا شناسائی آنان به عنوان ملیتهای ایران ناسازگارند، زیرا شناسائی این نکات مهم قدرت آنان را محدود می کند. آقای داریوش همایون راست محافظه کار، همین حرف آقای بنی صدر را که در شما تامغز استخوان تأثیر گذاشته با صراحت بیشتری می گوید. با بیان این جملات پرسشی، متأسفانه باید بگویم که شما احتمالا متوجه اصل قضیه نیستید، اما شک دارم که آقای بنی صدر ندانند! بله ایشان خوب می دانند که حق تعیین سر نوشت بمعنای تجزیه طلبی نیست و آن طرف حق پایمال شده هم منظورش هیچ تجزیه ایران نبوده و نیست، بلکه رعایت اصول دمکراتیک در یک سرزمین کثیرالملله بوده و می باشد. اگر ملیتهای ایران مانند چهار ملت کشور سویس دارای حقوق برابر باشند، شما نمی توانید آنها را با سرنیزه هم از ایران جدا کنید. عزیزم پس بهتر است دست از این کلی گوئی و عوامفریبی بر داریم. امیدوارم آقای دکتر بنی صدر با داریوش هماون و امثال فرق داشته باشند و بر مبنای همان قرار دادی که با زنده یاد، دکتر قاسملو امضاء کرده بودند، پای بند بمانند، یعنی."طرح خودمختاری که مبنا برهمان طرح تهیه شده در ایران، با کمی اختلاف داشت به تصویب و امضای اعضاء از جمله شهید قاسملو و ریاست شورا یعنی آقای بنی صدر رسید. در این طرح آمده است: «نظر به اینکه دخالت و مشارکت مردم در اخذ واجرای تصمیمات سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و اجتماعی شرط لازم تحقق دمکراسی در یک کشور است، شورای ملی مقاومت به منظور تامین وتقویت هرچه بیشتر حاکمیت مردمی وتمامیت ارضی ویکپارچگی و وحدت ملی کشور و نظر به مبارزات عادلانه مردم کردستان برای تامین دمکراسی در ایران و خود مختاری در کردستان وبه منظور رفع ستم مضاعف از ملیت ستم زده کرد، طرح حاضررا برای تامین خود مختاری کردستان ایران اعلام میدارد".

ما کردها به امضاء هر قراردادی پای بند می مانیم اگر با آن بتوافق رسیده باشیم. اما متأسفانه بسیاری تا زمانی پای بند می مانند که قدرت را در دست ندارند. به محض حاکمیت وتثبیت قدرت، پشت پا به همه امضاء ها می زنند. پیروان زنده یاد دکتر قاسملو به آن عهد و پیمان پای بندند و برخی از آنان با خون خود بر آن تأیید گذاشتند، که امروز درمیان ما نیستند، ولی راه آنان ادامه خواهد داشت. برتری طلبان همیشه کوشیده اند سران صلح دوست ما را مانند قاضی محمد، قاسملو شرفکندی و نظیر آنان را از میان بر دارند و به ما ضربه بزنند که گاهی ضربه کاری هم هست. بدون اغراق، شاید تاسی سال دیگر طول بکشد، نه فقط جامعه کرد بلکه کل جامعه ایران برای نمونه یک سیاستمدار مدبر و انعطاف پذیر و صلح جو، مانند زنده یاد دکتر قاسملو را بچشم خود ببیند که برای رسیدن به صلح ما بین ملیتها، آن اندازه از حق ملت خویش چشم پوشی نماید. این تعارف نیست بلکه بیشتر سیاست مردان سرشناس ایران، امروز در اپوزیسیون که دکتر قاسملو را از نزدیک می شناختند، بر این گفته تأیید می گذارند.

در پایان آرزومندم در سیاستتان نسبت به ملیتهای غیر حاکم در ایران تجدید نظر جدی بفرمائید و بدانید که بنده حداقل می توانم از طرف کردها عرض کنم، ما نه بغض توی دل داریم و نه غرض ورزیم و نه دشمنی بادیگران، بلکه می خواهیم در ایرانی آزاد و دمکراتیک زندگی کنیم و دارای حقوق برابر با دیگر ملیتها باشیم.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 24 ژوئن 2006 دکتر گلمراد مرادی

Comments: Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?