Tuesday, June 27, 2006

 

باز هم سخنی با هموطنان بنی صدری



پاسخ هموطن گرامی آقای پاکنژاد را در رابطه با مقاله چندی پیشم، در سایت "پیک ایران" که حتا مقاله بنده را هم چاپ نفرموده بودند، خواندم. معمولا عرف بر این است که سردبیران محترم هر سایتی، ازجمله سایت وزین عصرنو که نوشته بنده را درج فرموده اند و بطور معلوم آقای پاکنژاد مقاله را درآنجا مطالعه کرده اند، محق هستند و گویا هم وظیفه خود می دانندکه پاسخهای به آن نوشته را درج نمایند. خوب این عزیزان وظایف روزنامه نگاری خودرا بطور احسن انجام داده اند و شایسته سپاس است. اما بنده درتعجبم که چرا سردبیر محترم سایت پیک ایران این مطلب مرا چاپ نکرده بودند و مقاله دیگری در چنین زمینه ای هم دو بار برای ایشان ارسال نموده ام، به آن توجه نشده است، اما درعوض جوابیه آقای پاکنژاد را نخست در آن سایت دیدم. قابل ذکر است که دوستان عزیز پیک ایران، بعضی از مطالب بنده را که شاید مورد پسندشان هست خیلی زود چاپ می فرمایند، اما گویا ازاین دو مقاله بنده زیاد خوششان نیامده! چرا؟ واقعا نمی دانم. شاید به دلیل سلیقه انسانها است که با هم تفاوت دارند و هیچ کارش را هم نمی توان کرد. بهر حال اشکالی هم ندارد، اماخوشحال می شدم دلیل را در چند سطر به بنده می گفتند که حد اقل، اگر نقصی در کارم بود، در آینده خودم را تصحیح کنم.
از همه اینها که بگذریم، می خواهم به شما آقای پاکنژاد بزرگوار بگویم، بنا به فرموده خودتان، اگر آنچه بنده نوشته ام و شما قبول دارید و می فرمائید: "در برنامه و مرام نامه ما با شفافیت کامل آمده است". پس من و مجددا تکرار می کنم، میلیونها ازمردم کرد و حتا رهبران احزاب کردی، خوشحال خواهیم شد، زیرا ما بغیر ازآنکه نوشته ام، چیز دیگری از هموطنان خلق حاکم و اپوزیسیون دمکرات نخواسته ایم. بعلاوه بنده وقتی عرض می کنم "ما"، به این دلیل نیست که ملت کرد یا رهبران احزاب کردی بمن وکالت داده اند، بلکه خواست همه ما مانند روز روشن یکی است یعنی همان حقوق مساوی با دیگرملیتهای ساکن وطنمان، نه بیش و نه کم و برای درخواست این حق هیچ نیازی به وکالت دادن به هیچکدام از ما نیست. هر کردی از طرف بنده وکالت مطلق دارد این خواستهای مشخص ملتمان را مطرح نماید و از حکومتهای مرکزی آن هارا بخواهد. پس این مسئله باید برای شمای بزرگوار حل شده باشد. اگر بفرض بنده بگویم: من یک کردستان مستقل می خواهم و خودم را نیز رئیس کل بدانم، بدون شک میلیونها کرد با من موافق نخواهند بود، بنا بر این هیچ حقی هم ندارم بدون در دست داشتن وکالت از طرف قاطعیت مردم، چنین ادعائی بکنم. اما بنده آن چیزی را مطرح می کنم که خواست همه مردم کرد با استثناهائی است. لذا نیازی به داشتن وکالت نیست.

با نگاهی به نوشته تان، متأسفانه شما حتا ابتدائی ترین حق را به ما کردها و دیگر ملیتهای غیر حاکم در ایران روا نمی دارید. یعنی از بکار گیری واژه ملیتها دوری می جوئید و روی واژه "ملت ایران" تأکید می کنید. در حالی که خودتان احتمالا بخوبی می دانید، که ایران یک کشور چند ملیتی است، اما آن را انکار می کنید. پس چگونه افکار بنی صدری از من کرد، انتظار دارد که به دیگر حرفها و نوشته هایش حتا آن اسناد که پایش را امضاء نموده است، باور کنم؟ البته شما آقای پاکنژاد عزیز، خودتان را همزبان من می دانید و می فرمائید: "هموطن و هم زبان گرامی (من هم ولایتی شما هستم)"، خوب این باعث افتخار من است. اما در اینجا با اجازه، من چند پرسش از شما دارم. آیا شما یک بار از آقای دکتر بنی صدر محترم پرسیده اید که ایشان بعنوان همدانی (همدان یا هگمتانه، یک روزی مرکز امپراتوری پیشینیان کرد و آذری بود) هیچ علاقه ای نشان داده اند که زبان کردی (یعنی زبان مادری شمارا) یاد بگیرند؟ و آیا خود شما به این موضوع هیچ فکر کرده اید که چرا خودتان مانند افراد دیگر ملیتهای متمدن دنیا، قادر نبوده اید به زبان مادری خود که کردی است تحصیل کنید؟! بنده نمی دانم افکار لیبرالی و اسلامی بنی صدری چه تعهداتی و چه قولی به شما داده که از آن حمایت می فرمائید، اما با این برنامه و این شیوه رفتار که بنده می بینم، یعنی تا زمانی که این افکار حاضر نباشد؛ حد اقل "ملت ایران" را به ملیتهای ایران که واقعیت عینی است، در محاوره و مکاتبات و نوشته ها تبدیل کند، نمی توان انتظار داشت آنها گلی به سر ملت کرد و دیگر ملیتهای ایران بزنند و هیچ هم نباید با آنها به بحث نشست، زیرا آب در هاونگ کوبیدن است. شما بهمین جمله خودتان در باره گفته آقای بنی صدر که از روزنامه انقلاب اسلامی آورده اید، مجددا توجه فرمائید: "چند ماه قبل از انتخابات، در 31 تير ماه 1358 آقای بنی صدر در روزنامه انقلاب اسلامی مطلبی تحت عنوان "خود مختاری، بهانه توطئه؟! " نگاشت که در آن، بنا بر تجربیات دول فدرال، از جمله چنین نوشت: "اینک ببینیم در کشورهایی که بنا برقانون اساسیشان فدرال هستند چه اموری درقلمرو حکومت مرکزی قرار میکیرد تا معلوم شود بقیه امور کدامهایند و آنها را در قلمرو اداره محلی قرار داد. در قانون های اساسی اطریش ،آلمان وروسیه این امور در قلمرو کار دولت مرکزی قرار می گیرند.

1- حفظ سر حدات کشور و امور دفاع ملی .

2- بر قراری سازمان اداری واحد برای مراجع قانونی قدرت.

3- قانون گذاری واحد برای همه کشور.

4- اجرای سیاست واحد اجتماعی و اقتصادی. پدید آوردن یک مجموعه اقتصاد بصورت اقتصاد ملی پویا و مستقل.

5- تنظیم وتصویب بودجه واحد دولت

6- امنیت کشور.

7- سیاست خارجی و نمایندگی ملت در روابط بین المللی.

8- حل و فصل مسائل دیگری که به تمام نقاط کشور راجع میشوند.

9- اجرای قانون اساسی.

10- حفظ تمامیت ارضی کشور و استقلال آن."

اولا خود آقای بنی صدر خوب می دانند که کشور اطریش و آلمان و حتا روسیه بعد از شکست کشورهای سوسیالیستی دیگر چند ملیتی نیستند. همانگونه که کشورهای کوچک یوگسلاوی سابق هم تقریبا یک ملیتی شده اند. با تمام این توصیف نکاتی مانند ماده 10 فوق، حد اقل در آلمان معنی ندارد. یعنی اگر ایالت بایرن فردا بخواهد برای نمونه یک حکومت پادشاهی تشکیل دهد و مردم از آن پشتیبانی کنند، هیچ قانونی نمی تواند با زور جلو آن را بگیرد. یعنی حفظ تمامیت ارضی هم بازور نمی شود، بلکه با سیاست درست و رعایت حقوق برابر بین ملیتها. اما در اینجا مسئله دیگری مطرح است. اگر واقعا آقای دکتر بنی صدر به این نکته صداقت نشان میدهند، پس چرا کشورهای فدرال چند ملیتی، مانند کانادا و سویس را مثال نیاورده اند؟ و به قانون اساسی آنها مراجعه نفرموده اند؟ عزیزم اینجا است که بنده و امثال مجبور می شویم از واژه عوامفریبی استفاده کنیم و در گفته های این سیاست مداران بزرگوار شک نمائیم.

متأسفاند من خیلی وقت است، متوجه شده ام که بحث با برخی از عزیزان هم وطن، همانند آن آب در هاونگ کوبیدن است، زیرا مرغ آنان فقط یک پا دارد. یعنی هرچه با منطق برخورد کنید، آنها همان استدلال کهنه صد بار تکراری را، مانند فدرالیسم و ادعای حق تعیین سرنوشت ملتی، یعنی تجزیه طلبی و و!! تحویل تان می دهند،اما بنده به این امید با شما بحث می کنم که ازاین نوع تفکر فاصله بگیرید و به مفهوم واژه ها توجه فرمائید و حتا برای یک بارهم شده منافع خودرا، نمی گویم فدای منافع اجتماعی بفرمائید، بلکه در ردیف دوم قرار دهید و در این باره صادقانه بیاندیشید. بدون شک آنچه بنده موعظه می کنم، نخست خود به آن عمل می نمایم. شما بدرستی درنوشته خود میفرمائیدکه: "خصلت استبداد تمرکز گرائی بوده و هست، چون استبداد با تمرکزقدرت سازگار و قانون قدرت با تقسیم آن نا سازگار است، بدین سبب در ایران، در طی تاریخ طولانی حیات آن، نظامهای استبدادی تمرکز گرا بوده و هستند، خواه قدرت این دولت مرکزی در اختیار فارس زبانان باشد خواه ترک زبانان (آذری") تااینجا کاملا درست است، اما هنگامی که می فرمائید: "مگر صفویه و قاجار از چه طایفه یا «ملیتی» بودند"؟ این لازمه پاسخی در خور است. ببینید عزیزم، وقتی من از عوامفریبی حرف می زنم، منظور همین است. شاید شما هیچ به این نکته مهم توجه نفرموده اید که مثلا مقایسه حکومتهای صفوی و قاجار با حقوق ملیتها، خود یک نوع عوامفریبی است. چرا؟ زیرا شما خودتان خوب می دانید که سران صفوی و قاجار و پهلویها و ملاها فقط به قدرت فکر کرده و میکنند و زبان و فرهنگ و رسم و رسومات و حتا دین برای آنها زیاد هم مهم نبوده و نیست و در واقع آنها هیچگاه نماینده واقعی اکثریت مردم هم نبوده و نیستند. بعلاوه اگر به تاریخ نگاه کنیم، می بینیم که دهها سال زبان درباری و نامه نگاری عثمانیها و حتا خلفا اسلام در بغداد زبان فارسی بوده، اما این بدان معنا نبود و نیست که امروز ترکها وعربها زبان وفرهنگ فارسی را در کشورهای خود رسمی کرده باشند. همان طور که ذکر شد رهبران صفویه و قاجاریه، فقط بفکر حفظ قدرت خود بودند و هرچه اطرافیان و حامیان آنها که اغلب از نوع برمکیان ایران در بغداد بودند، لذا هرچه دیکته می کردند، پذیرفته می شده. چرا دور برویم؟ مگر همین محمد رضاشاه پهلوی، هرچه ملاها وآیات عظام می گفتند نمی کرد؟! مگر به توصیه آمریکا در مساجد را باز نگذاشت و دگر اندیشان کمونیست و سوسیال دمکرات و غیره را یا در دریای نمک علی آباد قم سر به نیست کرد و یا در سیاه چالها نگهداشت؟ او حتا برای ظاهر سازی، حج می رفت و برای نشان دادن دینداریش، امام زمان را درخواب می دید و از این نوع شیره سر مردم مالیدن ها. ولی خودتان خوب می دانید که این "سایه خدا" به هیچی اعتقاد نداشت. او هم مشروب می خورد، هم قمار می کرد و هم عمل نا مشروع انجام می داد!! خوب، ایشان همه آن مراسم و اعمال به ظاهر دینی را، فقط برای حفظ قدرتش، بجا می آورد. بعلاوه مگر نمی بینید که آقای آیت الله سید علی خامنه ای از خواهر زاده های شیخ محمد خیابانی زنده یاد است و آذربایجانی الاصل؟! برای آیت الله خامنه ای امام و ولایت فقیه بودن، مهم تر از زبان و فرهنگ سر زمینش و حتا دینش است، زیرا دست اورا ماچ می کنند، اورا نماینده خدا بر روی زمین می دانند و و، پس ملیت بی ملیت و دین بی دین.

شما در جای دیگر می فرمائید: "البته نباید فراموش کرد که در ایران، بخصوص، بعضی از مناطق و استانها از جمله کردستان و سیستان و بلوچستان مورد بی مهری بیشتری «ستم مضاعف» قرارگرفته و میگیرند". تا اینجا کاملا درست. ولی در ادامه می گوئید: "اما آیا مردم بم از مهرورزی اضافی برخوردارند؟ خرمشهر و اهواز چطور؟" اینهم از آن حرفها است. بنده هم بارها گفته و اکنون نیز می گویم، که نه فقط مردم بم، بلکه هشتاد درصدر خلق فارس نیز زیر ستم قرار دارند. آنها نیز از نظر اقتصادی همانند بقیه ملیتهای ایران تحت فشار بوده و هستند، اما یک فرق وجود دارد، اگر بچه آن "بمی"، به مدرسه برود حداقل به زبان مادری خودش به تحصیل ادامه می دهد و فرهنگ و رسم و رسومات خودرا می تواند حفظ کند. این محسنات ساده برای دیگر ملیتهای ایران نبوده و نیست، عزیزم. انکار این مسئله به غیر از عوام فریبی چه چیزی را میتوان نام نهاد؟! در جای دیگر می فرمائید: "با کمال تاسف، آنان که به آزادی و حقوق ملی باور داشتند اقلیتی بیش نبودند. در گوشه و کنار کشور اسلحه و زور حاکم بود و هرکس خودرا قیم مردم میخواند. حتی عده ای توسل به بیگانگان را راه کسب قدرت یافتند و درتدارک تجاوز وجنگ عراق با ایران، دشمن را همراهی کردند". شما دوباره یک کلی گوئی فرموده و مشخص نکرده اید اینان کیا بودند که در گوشه و کنار کشور اسلحه و زور را حاکم کرده و دشمن را همراهی می کردند؟ عزیزم مگر نه هم رزمان شما آقایان بنی صدر و قطب زاده و یزدی و سروش وو در به قدرت رساندن این باصطلاح مسلمانان به رهبری آیت الله خمینی و یا بقول آقای دکتر بنی صدر امام خمینی، بزرگترین کمک را کردند و نیروهای راستین و انقلابی را سرکوب نمودند؟ و این مردمی که انقلاب کرده بودند و می دیدند بجای سهیم شدن در اداره امور خود، بد تر از گذشته حقشان را خوردند و مجبور شان کردند که اسلحه به دست گیرند. پس تهمت "توسل به بیگانگان و حمایت از دشمن" یک نوع بی انصافی است. حتا اگر برخی از نیروهای اپوزیسیون به دلیل اقامت اجباری در آن کشور متخاصم، برای نمونه در برابر جنایات صدام حسین سکوت می کردند، این را نمی توان همراهی با دشمن نامید. عزیز من، شما چگونه انتظار دارید، رژیمی که مرا سرکوب می کند و از خاکم مرا فراری میدهد و دشمن را تحریک به حمله به سرزمینم می نماید و جنگ ناخواسته ای را برای بکرسی نشاندن اسلامش به من نوعی تحمیل کرده و به آن ادامه میدهد، از ما هم خواسته شود که طرف اورا بگیریم! این دیگر واقعا غیر منطقی است. شما درجای دیگر می فرمائید که:
"آقای بنی صدر برنامه خود را بر محور استقلال و آزادی و رشد ارائه داد و با اقبال مردم رو برو شد، و اما شما به عنوان یک کرد ایرانی منصف، نمی دانید که او منتخب ملت ایران است نه یک« قوم خاص». آیا شما بهنگام انتخابات در ایران بودید؟ این انتخابات از جنس انتخابات در رژیم « شاهنشاهی» و یا در «جمهوری اسلامی» بود"؟ شما دراینجا دوباره بی انصافی می کنید. واقعا مجبور می شوم این بیانات را مجددا عوامفریبی بنامم. چون شما بهتر از بنده می دانید که آقای دکتر بنی صدر، درست شب قبل ازانتخابات، فقط با یک حرف آیت الله خمینی که در آن زمان محبوبیت عجیبی بخاطر راندن شاه از ایران، در میان مردم حتا در میان نیروهای چپ وانقلابی کسب کرده بود، مبنی بر اینکه "بنی صدر مانند فرزند من است"(نقل به معنی)، توانست حدود سیزده میلیون رأی بیاورد. اگر امروز ایشان دریک انتخابات آزاد هم شرکت کنند، مطمئن باشید به اندازه نیمی ازرأی آن زمان مثلا رهبر مجاهدین و یا رهبر چریکهای فدائی و یا فیلسوف خوار شده و تحقیر شده ایران، احسان طبری توده ای، به دست نمی آورد. این را خود شما و آقای دکتر بنی صدر هم خوب می دانید و اگر امروز طور دیگری بیان کنید، فقط می شود نام آن را عوامفریبی نهاد نه چیز دیگر. شما می فرمائید: "او با مردم عهد کرد تا از آزادیهای آنها و استقلال وطن دفاع کند و کرد. بمدت 9 ماه به هنگام تجاوز عراق که با تشویق آمریکا و اسرائیل و غرب و همدستی بیگانه پرستان داخلی انجام گرفت". ولی نام نمی آورید که این بیگانه پرستان داخلی کیا و چه کسانی بودند؟ چرا کلی گوئی میفرمائید؟ چرا کسانی را که فقط از حق مسلم خود دفاع می کردند، مانند مجاهدین، چریکهای فدائی، کمونیستها از توده ای و توفانی و راه کارگری و رنجبری گرفته تا احزاب کردی و آذری و بلوچی و ترکمنی و غیره، زیر نام بیگانه پرستان داخلی، بدنام می کنید؟! آرزومندم منظور شما اینها نبوده باشد. شما می فرمائید: "و..... هم او بود که در اوج در گیری، وقتی نمایندگان احزاب کرد (کومله و حزب دموکرات کردستان ایران) اعلام آمادگی کردند که در صورت تامین، اسلحه خود را تحویل می دهند، چون چنین تامینی را ازخمینی نتوانست بگیرد، به آنها پیغام داد که اسلحه های خودرا تحویل ندهید". عزیزم، متأسفانه بنده که می توان گفت تا اندازه ای مطلع بودم این پیام آقای دکتر بنی صدر را نشنیدم و به گوشم نرسیده است. اگر چنین پیامی داده بوده، واقعا جای تحسین است، اما از ایشان شنیده شد و در روزنامه ها نیز آمده بود که به سربازان دستور داده بودند تا کردستان را تسخیر نکنند چکمه ها را از پای در نیاورند. (نقل به معنی) در جای دیگر می فرمائید:"لحظه ای با خود بیندشید و کینه و بغض را بکناری بگذارید و قضاوت کنید، نتیجه راهم برای خویش نگهدارید". ببین هموطن عزیزم، بنده اولا هیچ بغض و کینه ای نسبت به هیچ کسی در دل ندارم، زیرا نه مسلمانم و نه یهودی، چون انتقام جوئی و کینه و نفرت داشتن، تا آنجا که من در کتب به اصطلاح آسمانی خوانده ام، متأسفانه در آئین مسلمانها و یهودیهای افراطی است. بعلاوه اگر آقای دکتر بنی صدر ابتدائی ترین حق ما ملیتها را به رسمیت بشناسد، بنده اولین کسی خواهم بود که به ایشان رأی بدهم. اما شما خودتان خوب می دانید، افکاری که حتا از بکارگیری واژه ملیتهای ایران بجای "ملت ایران" وحشت دارد، نمی تواند حقوق دیگران را برسمیت بشناسد، این مشکل ما با شما عزیزان است. این دیگر مسئله دشمنی و غرض ورزی شخصی نیست که به کینه و بغض و نفرت داشتن تبدیل شود. متمنی است بهمین جمله زیرین از خودتان نیز توجه فرمائید: "با خروج آقای بنی صدر از ایران و تشکیل شورای ملی مقاومت، مجددا مسئله به قول شما «کثیر المله» بودن ایران مطرح شد. من ایران را دارای یک ملت با یک فرهنگ ولی با زبان ها ی مختلف و آداب و رسوم محلی خاص خویش میدانم و کرد و فارس و بلوچ و ترکمن و آذری و... را جدا از ملت ایران و فرهنگ آن نمیشناسم و هنوز نمی دانم تعریف روشن شما از «مله» چیست؟ وحق تعیین سرنوشت را چه میدانید؟آیا جدایی و تجزیه مورد نظر جناب عالی است"؟ این است آن مشکلاتی که ما با افکار نظیر آقای دکتر بنی صدر داریم که جوان کردی مانند شما را نیز مسموم نموده و بدون توجه نمی خواهید روی مفهوم و تعریف واژه ملت کمی عمیق تر فکر کنید و آن را بهتر بفهمید. عزیزم متمنی است، نه بمنبع دیگری مانند نوشته های بنده، بلکه به فرهنگ دهخدای خودتان رجوع کنید و یا به فرهنگهای خارجی که مفهوم و تعریف واژه ملت و ملیت برایتان روشن شود. این تقصیر شما نیست، اگر تعریف درست این واژه ها را ندانید، بلکه تقصیر آن افکار هژمونی طلبی است که مغز جوانان ما را شستشو داده و با یک مشت کلی گوئی و جدار نفوذ ناپذیری احاطه نموده است. سر کردگان این افکار با حقوق برابر ملیتها و حتا شناسائی آنان به عنوان ملیتهای ایران ناسازگارند، زیرا شناسائی این نکات مهم قدرت آنان را محدود می کند. آقای داریوش همایون راست محافظه کار، همین حرف آقای بنی صدر را که در شما تامغز استخوان تأثیر گذاشته با صراحت بیشتری می گوید. با بیان این جملات پرسشی، متأسفانه باید بگویم که شما احتمالا متوجه اصل قضیه نیستید، اما شک دارم که آقای بنی صدر ندانند! بله ایشان خوب می دانند که حق تعیین سر نوشت بمعنای تجزیه طلبی نیست و آن طرف حق پایمال شده هم منظورش هیچ تجزیه ایران نبوده و نیست، بلکه رعایت اصول دمکراتیک در یک سرزمین کثیرالملله بوده و می باشد. اگر ملیتهای ایران مانند چهار ملت کشور سویس دارای حقوق برابر باشند، شما نمی توانید آنها را با سرنیزه هم از ایران جدا کنید. عزیزم پس بهتر است دست از این کلی گوئی و عوامفریبی بر داریم. امیدوارم آقای دکتر بنی صدر با داریوش هماون و امثال فرق داشته باشند و بر مبنای همان قرار دادی که با زنده یاد، دکتر قاسملو امضاء کرده بودند، پای بند بمانند، یعنی."طرح خودمختاری که مبنا برهمان طرح تهیه شده در ایران، با کمی اختلاف داشت به تصویب و امضای اعضاء از جمله شهید قاسملو و ریاست شورا یعنی آقای بنی صدر رسید. در این طرح آمده است: «نظر به اینکه دخالت و مشارکت مردم در اخذ واجرای تصمیمات سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و اجتماعی شرط لازم تحقق دمکراسی در یک کشور است، شورای ملی مقاومت به منظور تامین وتقویت هرچه بیشتر حاکمیت مردمی وتمامیت ارضی ویکپارچگی و وحدت ملی کشور و نظر به مبارزات عادلانه مردم کردستان برای تامین دمکراسی در ایران و خود مختاری در کردستان وبه منظور رفع ستم مضاعف از ملیت ستم زده کرد، طرح حاضررا برای تامین خود مختاری کردستان ایران اعلام میدارد".

ما کردها به امضاء هر قراردادی پای بند می مانیم اگر با آن بتوافق رسیده باشیم. اما متأسفانه بسیاری تا زمانی پای بند می مانند که قدرت را در دست ندارند. به محض حاکمیت وتثبیت قدرت، پشت پا به همه امضاء ها می زنند. پیروان زنده یاد دکتر قاسملو به آن عهد و پیمان پای بندند و برخی از آنان با خون خود بر آن تأیید گذاشتند، که امروز درمیان ما نیستند، ولی راه آنان ادامه خواهد داشت. برتری طلبان همیشه کوشیده اند سران صلح دوست ما را مانند قاضی محمد، قاسملو شرفکندی و نظیر آنان را از میان بر دارند و به ما ضربه بزنند که گاهی ضربه کاری هم هست. بدون اغراق، شاید تاسی سال دیگر طول بکشد، نه فقط جامعه کرد بلکه کل جامعه ایران برای نمونه یک سیاستمدار مدبر و انعطاف پذیر و صلح جو، مانند زنده یاد دکتر قاسملو را بچشم خود ببیند که برای رسیدن به صلح ما بین ملیتها، آن اندازه از حق ملت خویش چشم پوشی نماید. این تعارف نیست بلکه بیشتر سیاست مردان سرشناس ایران، امروز در اپوزیسیون که دکتر قاسملو را از نزدیک می شناختند، بر این گفته تأیید می گذارند.

در پایان آرزومندم در سیاستتان نسبت به ملیتهای غیر حاکم در ایران تجدید نظر جدی بفرمائید و بدانید که بنده حداقل می توانم از طرف کردها عرض کنم، ما نه بغض توی دل داریم و نه غرض ورزیم و نه دشمنی بادیگران، بلکه می خواهیم در ایرانی آزاد و دمکراتیک زندگی کنیم و دارای حقوق برابر با دیگر ملیتها باشیم.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 24 ژوئن 2006 دکتر گلمراد مرادی

Tuesday, June 20, 2006

 

کردها و مغرضان برتری طلب

انگیزه هائی که مرا واداشت این مطلب را بنگارم؛ در مرحله نخست، آمارها و ارقامی هستند که در رابطه با گروههای ملی و مذهبی در کشور چند ملیتی و چند دینی خود ما ایران تا کنون ارائه گردیده و کما کان می گردد و در مرحله دوم، سخنان شخصی بنام کورش مدرسی در رابطه با جنبش اخیر آذربایجان در برنامه تلویزیون پرتو است، که همین هفته گذشته در استکهلم سوئد پخش گردید. این آقای مدرسی خطاب به بینندگان برنامه فرمودند: "مردم خر نشید، خر نشید این یک جنبش قوم گرائی و ارتجائی است و از آن حمایت نکنید"!! (نقل به معنی)

در رابطه با مسئله تحریف آمارها که اغلب یک غرض ورزی آشکار است و در دراز مدت حتا به دشمنی بین ملیتها می تواند بدل شود، من کردها را به عنوان مثال که یکی از ملیتهای غیر حاکم است و نفوذی هم بر آمار گیری در جامعه نداشته و ندارد، نام می برم. قابل ذکر است؛ من درکتابی که در اوایل سال 1992، زیرعنوان یک سال جمهوری خودمختار کردستان در مهاباد، به زبان آلمانی منتشر نموده ام، آمارجمعیتی و منطقه ای کردها را در هرچهار بخش ازکردستان ازسالهای 1888 تا 1988 میلادی اززبان آمارهای رسمی و تخمینی آن کشورها و نویسندگان خارجی و داخلی (فارس و ترک و کرد و عرب)، آورده ام و قضاوت در تضاد گوئی ها و ارقام ضد و نقیض در این باره را به صاحب نظران در این زمینه، سپرده ام. رجوع کنید به منبع زیر به آلمانی.

Ein Jahr autonome Regierung in Kurdistan, (ISBN 3-929089-009) S. 5-21, Hochschule Bremen, 1992

گاهی اوقات مطالب به اندازه ای ازواقعیت دور هستند که خود بیان کننده آنها به آن باور ندارد. در واقع، آشکارا غرض ورزی در آن دیده می شود و این خود به قول شاعر برجسته و بزرگ وطنمان ایران، مولوی: "غرضها تیره دارد دوستی را

غرضها را چرا از دل نرانیم."

و یا نظامی گنجوی که درهمین رابطه گفته است:"هرنفسی کان غرض آمیز شد

دوستیی دشمنی انگیز شد."

بسیاری از محققین و آمار نگاران بنا به سندهای منتشر شده، احتمالا بدون فکر کردن درباره اهمیت روانی ارائه آن آمارها، آنها را در نوشته های تحقیقی خود نیز منعکس کرده و چه بسا به سیاست پشت پرده حاکمان دیکته کننده این آمارها و عواقب منفی آن برای ملیتها و ادیان اقلیت، هیچ نیاندیشیده اند. بنده به عنوان یک کرد ایرانی یاد آوری و روشن نمودن این مسئله مهم را، برای جلو گیری از هر سوء تفاهم و در گیری های احتمالی و بیمورد، توضیح آمار نزدیک به حقیقت جمعیتی و جغرافیائی مناطق ملیتها را یک وظیفه می دانم. در اینجا می گویم نزدیک به حقیقت، زیرا هیچگاه آمار دقیقی از ملیتهای غیر حاکم در منطقه به طور مستقل، گرفته نشده. من در این باره اعتقاد راسخ دارم که برای خاموشی آتش احساسات و برحذر داشتن هموطنان از تیرگی دوستی و یا تبدیل آن به دشمنی، باید منطقی اندیشید و پند شاعران بزرگ خودرا آویزه گوش نمود و در تبلیغ آنها تا حد امکان کوشید که بدون شک این کار به اتحاد و همبستگی ملیتهایمان یاری خواهد رساند. علاوه بر آن فراموش نباید کرد، این پند و اندرز از شاعرانی است که در قرون تاریک اندیشی محض می زیسته اند. درقرونی که زور و قلدری و ناآگاهی مطلق حاکم بوده اند. یعنی ما انسانهای قرن بیست ویکم درحقیقت می بایستی بنا به تئوری جهان در حال تکامل، امروزه بمراتب پیشرفته تر می اندیشیدیم و بر مشکلات بدون پند و اندرز فائق می آمدیم. اما متأسفانه آنگونه که واقعیت عینی ازیک قرن گذشته تاکنون به مانشان داده و می دهد، گویا این طور نیست و برخی از ما نه اینکه در بسیاری از زمینه ها و بویژه در زمینه هم زیستی مسالمت آمیز و شناسائی حقوق دیگران پیشرفت زیادی نکرده ایم، بلکه با نگرانی باید گفت، به عقب نیز، برگشته ایم. معمولا پیشرفت علم وصنعت، تکنولوژی مدرن، بوجود آمدن دستگاههای الکترونیک، آسان شدن ارتباطات بین انسانها و تبادل سریع اطلاعات تاریخی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، می بایستی این امکانات را آنگونه دراختیار بشریت میگذاشت که استفاده از آنها، فاصله ها را از میان بر دارد، آتشها را خاموش نماید و پایه و اساس دوستی بین انسانها را بریزد، نه به غرض ورزی و برتری طلبی که هنوز بسیاری به دنبالش هستند، دامن زند. متأسفانه عده ای با سماجت از روشهای کهنه و استفاده از ابزارهای فرسوده، برای رسیدن به اهداف خود، دست برنداشته اند و آن گونه می اندیشند که باید با بکارگیری هر ابزاری برای کسب انحصار قدرت و تضمین سر کردگی خود بکوشند. گویا برای آنان زیاد هم مهم نیست، استفاده ازاین ابزار درست باشد یا غلط.

برای اینکه خوانندگان ارجمند به عرایض بنده بهتر پی ببرند، قبل از ادامه انگیزه ی نخست، در این رابطه فوق بخشی از سخنان آقای کورش مدرسی را (انگیزه دوم) در اینجا می آورم که شما خودتان به عمق فاجعه و عوام فریبی واقعا "ارزان" توجه فرمائید. ایشان در این برنامه تلویزیونی فرمودند:

"جریان دیگری هست که میخواد باصطلاح به جنبش رنگ قومی بزنه، این جریان ناسیونالیستیه، تو بخشهای مختلف جامعه هست و میخواد بجامعه، به جنبش اعتراضی مردم هویت قومی بده، اینها تحصیل کردگان و روشنفکران ناراضی و بخشهائی از کشور هستند که با محمل قرار دادن قومیت و اتکاء برش (به آن) به اعتراض مردم ایران رنگ قومی بزنند و خودشون شریک بشند در قدرت و مردم را بخاک سیاه بنشونند. اعتراضی که در تبریز شد، از این جنس بود، اعتراضی بود که ارتجاعیه و اعتراضی بود که قومیت تو مردم قرار میده و اعتراضی بود که بر مبنای اینکه گویا یک کاریکاتوری اقوامی رو رنجونده یا عده ای فکر کردند توهینی کرده یا نکرده این را مستمسک قرار دادند برای اینکه قومیت را باز بزارند، برای اینکه بخشی از مردم هویت قومی را (بگیرند!) بایستی بمردم بصراحت گفت که: خرنشید، خرنشید". یعنی دراین جنبش شرکت نکنید. نقل به معنی است، چون آقای مدرسی برخی از جملات را چندبار تکرار نمودند. متأسفانه، من در یک نکته منظور ایشان را نفهمیدم. چرا اگر بفرض این روشنفکران ناراضی شریک در قدرت بشوند، مردم را به خاک سیاه خواهند نشاند؟! ولی اگر ایشان قدرت را در دست بگیرند، مردم به خاک سیاه نشانده نمی شوند! آیا این یک عوامفریبی نیست؟ به علاوه از آقای مدرسی باید پرسید که درچه قرنی زندگی می کنند وچگونه ایشان به خود اجازه می دهند این گونه بی مسئولانه به مردم توصیه کنند و بی تربیتانه بگویند: "خر نشید، خر نشید"!! این یعنی چه؟! گویا این شیوه ی دیالوگ، فقط در قوطی عطاری هم وطنان حزب کمونیست کارگری آنهم حکمتیست آن، یافت می شود. آرزو می کنم برخی از این آقایان مانند آقای فاتح شیخ الاسلام، که می فرمایند: "تحرک قوم پرستانه درآذربایجان دامن زده بشه (میشه)، این تحرک قوم پرستانه است، این حقانیت درش نیست و اگر ما می گوئیم شرکت نکنید، منظور در این جنبش شرکت نکنید"، بیش از این کاسه از آش داغ تر نشوند. آخراین آقا خودش زمانی کرد بوده اند، که متأسفانه نه اینکه کردایه تی را از دست داده اند، بلکه حتا از من بدتر و یا از آقای مدرسی بدتر فارسی راهم بخوبی، یادنگرفته اند. باید به این بزرگوار یاد آوری کنم که معمولا قوم یا وطن را نمی پرستند، بلکه در حد بالای آن دوست دارند. پرستش فقط درآئین مذهبیون باید باشد که خدا را می پرستند.

هموطنان گرامی، همین ها هستند، مشکلات اصلی بین ما انسانها و بنظر من باید بمبارزه منطقی و مسالمت آمیز علیه آن تداوم بخشید. ما (البته بدون آقای مدرسی و همفکرانشان که از همین حالا دور دمکراسی را خط کشیده اند و از بیان شفاهی آن هم دوری می جویند و احتمالا آزادی را هم فقط برای خودشان می خواهند) عادتا یا به دلیل تکرار فراوان، روی واژه های دمکراسی و آزادی و حقوق بشر زیاد تکیه می کنیم، اما در عمل اغلب دست برخی ازما رو می شود،

و زیاد هم علاقه ای به عمل کرد آنها را نداریم و یا واقعا مفهوم اصلی آنهارا نمی خواهیم درک کنیم. پس اگر نخواهیم در سطح آقای مدرس و امثال بمانیم، گام اول را باید به فراگیری تعریف این واژه های آزادی و دمکراسی و برابری و رعایت حقوق انسانی اختصاص دهیم که بتوانیم در عمل آن را در خدمت هم زیستی مسالمت آمیز قرار دهیم. بدون تردید، اگر فقط بخشی از دانائی ها و گفته ها به مرحله عمل در آیند، بمراتب از در گیری ها، جنگها، غرض ورزی ها و دشمنی ها کاسته خواهند شد و دیگر کسی به فرمایشات آقایان فاتح شیخ الاسلام وکورش مدرس که فقط خود می خواهند حاکم شوند، چون دیگران مردم را به خاک سیاه می نشانند، وقعی نخواهد گذاشت. پس راه بسیار درازی در پیش است تا بتوان انگیزه های بر تری طلبی و دیگران را در زیر یوغ نگهداشتن و غیره، از افکار این نوع انسانها زدود. گویا بی تفاوتی برخی از ما و کندی در عمل باعث شده که عده ای معدود با پر روئی هنوز هم دست ازاین برتری طلبی برندارند و خودرا بهتر ازدیگران می دانند. بار ها این پرسش ساده ولی درست مطرح بوده، چرا آنچه را که اغلب انسانهای حتا عدالتخواه در تئوری موعظه می کنند، در برخی موارد خلاف آن، عمل می نمایند؟ آیا همین انسان فکر نمی کند که دیگر بازار عوامفریبی که خود مخالف آنست، از رونق افتاده است؟! به نظر من چرا، او این نکته را خوب می داند و به آن نیز فکر می کند، اما ساده نیست از چنگ عادت به یک باره خودرا رهاندن. در هرصورت مردم را دیگر نمی توان باتحریف واقعیت ها به سادگی فریفت. دنیای امروز زندگی توأم با صلح و مسالمت آمیز را از انسانها می طلبد. ما اگر به آزادی و دمکراسی باور داریم و شناسائی حقوق دیگران را همانند حقوق خود محترم می شماریم و آن را بخشی ازاین دمکراسی میدانیم، پس باید ازافکار قرون وسطائی آقائی و برتری طلبی فاصله بگیریم و معتقد نباشیم که فقط ما درست عمل می کنیم واگر بفرض دیگران با ما درقدرت شریک شوند، مردم را به خاک سیاه خواهند نشاند!!

دیدن و شنیدن ویدئو این برنامه تلویزیونی و سخنان آقایان فاتح شیخ الاسلام و کورش مدرسی (15 ژوئیه 2006) از طرفی مرا نگران و نا امید کرد که هنوز در میان روشنفکران جامعه، این طرز تفکر باقی مانده!! و از طرفی دیگر خوشحالم نمود که حد اقل مردم با ماهیت و شیوه تفکر این افراد و نظیر آنها بهتر آشنا می شوند، که چگونه در زیر پرچم "چپ ماوراء انقلابی" به راست ارتجاعی خدمت می شود و در زیر"پرچم اینترناسیونالیستی" بمدافعان ناسیونالیستی و خودبزرگ بینی کور یاری و کمک می رسانند؟

متأسفانه برتری طلبان و خودبزرگ بینان و انحصار طلبان در درازای تاریخ بهرشیوه و روش ممکن وغیر ممکن متوصل شده اند، تا آنچه را که به زیان سرکردگی خود بوده، تحریف کنند، کم اهمیت جلوه دهند و یا مانند این آقایان محترم هرجنبشی را ارتجاعی بنامند و مردم را از پشتیبانی آن برحذر دارند. اما امروز ما دیگر خوب می دانیم که این افراد، آن کسانی اند که بنزین روی آتش شعله ور می ریزند، با بیانات تحریک آمیز خود احساسات جوانان را جریحه دار می کنند و آنان را تحریک می نمایند. اگر کدورت و دشمنی هم بین ملیتهای کشورمان وجود نداشته باشد، بدینوسیله آن را بوجود آورند و زخم برخی از مردم را تازه می کنند که، مثلا شعار ضد فارس سر بدهند، آنطور که در گوشه و کنار تظاهرات صد هزار نفری در تبریز شنیده شده. این اهدافی است که آنها می خواهند بدان دست یابند و از آب گل آلود ماهی بگیرند. یعنی خود آقا و رهبر شوند و تهمتی که به دیگران میزنند خود با دست خود اجرا نمایند، یعنی همان مردم را به خاک سیاه نشاندن. حالا فرق نمی کند، این مردم فارس باشند یا ترک، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن. درهر حکومت دیکتاتوری همه ملیتها به نسبت کم و زیاد سرکوب شده و می شوند. برای جلو گیری از اشاعه تفکر دیکتاتوری، نیاز مبرم به اتحاد و همبستگی ملیتهای ایران است. کوشش برای سیستمی دمکراتیک و عدالت پرورانه که ناسیونالیستهای برتری طلب در آن امکان آقائی و سروری را به دست نیاورند.

شگرد این دیکتاتورطلبان و درواقع ناسیونالیستهای کور اغلب در قالب سازمانهای ماوراء انقلابی، آنست که احساسات جوانان ملیتهای تحت ستم را نسبت به خلق حاکم بر انگیزند و بالاتر از همه هویت آنها را زیر نام دفاع از حقوق طبقه کار گر، نفی و تحقیر کنند، بطوری که این جوانان هم از ملت حاکم، که عامل ستم بخود می دانند، نفرت به دل گیرند و هم از مدافعان واقعی طبقه کارگر بد بین شوند، زیرا فکر می کنند، ملیت و هویت ملی برای خواستاران دیکتاتوری پرولتاریا واینترناسیونالیست ها معنی ندارد. بنابراین بطوریکه ملاحظه می شود، این افراد با همان تیر دو نشان فوق را میزنند. اینان کسانی هستند که جز دیکتاتوری چیز دیگری نمی خواهند. تنها حاکمیت دیکتاتوری مطلق است که خواستهای آنان را بر آورده می کند و بس.

اکنون بر گردیم به اصل موضوع، یعنی مسئله کردها و اغلب وارونه نشان دادن هویت و تاریخ آنها. تهمتهای رایج از قبیل اینکه، کردها ناسیونالیست اند، تجزیه طلب اند، نا آرام اند و جنگ جویند و ضد حکومتهای مرکزی اند و یا "وابسته به بیگانه اند" و الی آخر. اما واقعیت این است که شما هرچه برگهای خونبار تاریخ ملیتهای ایران را ورق بزنید، بدون تردید در جائی چشمتان به صحنه ای نمی خورد که بویژه کردها بغیر از حق مسلم خویش چیز دیگری را خواسته باشند و برای کسب این حق و حقوق در هیچ جائی هم به حیله، نیرنگ و نارو، حتا به دشمنان خویش متوصل نشده اند. در واقع در فرهنگ کردی تا آنجا که من مطلع هستم، واژه های فوق بیگانه اند، یعنی کردها درطول تاریخ بدون اغراق، اغلب چوب صداقت و رو راستی و پاکدلی خودرا خورده و می خورند. بنا به این گفته معروف کردها "سیاست باز خوبی نیستند". وگر نه درتمام مبارزات خود که جزخواستهای بر حق، یعنی شناسائی ملیت و زبان و فرهنگ و دریک کلام حقوق مساوی بادیگر ملیتها چیزی دیگری مطالبه نکرده اند، با شکست مواجه نمی شدند. متأسفانه بر عکس ملیتهای غیر حاکم، این روش استفاده از حیله و نیرنگ و نارو زدن و غیره در تمام دوران حاکمیت مطلق گرایان و دیکتاتوران در کشورمان از طرف آنان سابقه داشته و هنوز هم ادامه دارد. نمونه بارز آنها پشت قرآن امضاء نمودن برای محمود خان بذلی و یا برای برادر اسماعیل آقا سمتکو و نظیر آنها که با کمال ناجوانمردی پس از به دام انداختن کشتندشان. امروز نیز با بی انصافی محض، همان گونه که اشاره شده، این روش نا معقول بصورت تهمت زنی در میان بخش کوچکی از حتا اپوزیسیون نیز پرورده می شود. در اینجا هیچ قصد نمک پاشی بر زخمهای کهنه نیست، زیرا ما بر این باوریم که جز شیوه صلح آمیز و دراز کردن دست دوستی حتا به طرف دشمنان، راه عاقلانه تر دیگری وجود ندارد. اما این بدان معنا نیست که چشم بر واقعیت ببندیم و آن را مطرح نکنیم. در اینجا به چند نمونه ازخصومت سر دمداران و حکما و زعمای دولتهائی که سر زمین کردستان و ملت کرد، میان آنها تقسیم شده و اهداف برخی از اپوزیسیون تمامیت خواه اشاراتی می کنم.

یک روز صبح اوایل ماه ژوئن 2006 قبل از صبحانه نگاهی به کتب خاطرات برخی از سیاستمردان و نظامیان دوره محمد رضاشاه می انداختم و کنجکاوانه بر آن بخش از خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول صفحات 500 تا 504، که در مورد کردستان بود، مروری نمودم. قابل ذکر است که خواندن این چند صفحه، مرا به بایگانی که برای خود درست کرده ام، حواله داد. درآن ملاحظه کردم که حدود چهارده سال پیش هنگامیکه این خاطرات در دوجلد به دستم رسیده بود، مطالبی در رابطه با این آمار جمعیت کردها از یک آمریکائی و نقل قولی از طرف ویراستار خاطرات آقای فردوست در کارتای و یاد داشتهایم (در آن بایگانی) برای نوشتن یک مقاله آورده بودم، که متأسفانه بدلیل گرفتاری های فراوان هیچگاه فرصتی برایم دست نداده بود که آن مقاله را بنویسم. اکنون که مسئله کردها مجددا داغ شده و برخی ازهموطنان هژمونی طلب، چپ و راست علیه کردها قلم می زنند و یا هر مقاله در زمینه فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت خلق کرد را باکینه خاصی به نقد می کشند و یا هر جنبش ضد حاکمیت مستبده مذهبی را ارتجاعی و قوم گرایانه می نامند، ضروری دانستم اشاره ای به پیشینه ی این غرض ورزیها و خصومتها بنمایم و به هموطنان گرامی یاد آوری کنم که خصومت و دشمنی و تحریف کردن واقعیت، کار ساز نیست و ما از هیچ طرفی نمی توانیم به صلح و آرامش و حقوق مسلم خود برسیم، مگر اینکه با منطق، دوستی و شناسائی حق دیگران و بس.

آقای فردوست در صفحه 500 خاطرات خود در رابطه با کردها می نویسد: "کردها قومی آریائی هستند که جمعیت آنها بین 8 تا 10 میلیون نفر تخمین زده می شود و در کشورهای ترکیه، ایران، عراق، سوریه و جمهوری های ارمنستان و آذربایجان شوروی پراکنده هستند". و در پا ورقی آن صفحه، آماری بدین شرح آورده شده: "در باره جمعیت اکراد، ارقام گوناگون ارائه می شود، که بین 8 تا 14 میلیون در نوسان است. ولی ظاهرا تخمین زیر در سال 1979 توسط دو پژوشگر آمریکائی ارائه شده به واقعیت نزدیکتر است، نقل قول ویراستار، از آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی صفحات 266 تا 277:

ترکیه سه میلیون و دویست هزار (45%)، ایران دو میلیون (28%)، عراق یک میلیون و پانصدهزار (21%)، سوریه و لبنان سیصدوپنجاه هزار (5%) و شوروی هشتادوهشت هزار و نهصدوسی نفر (1%). قبل از توضیح باید عرض کنم که این باصطلاح پژوهشگران بزرگوار آمریکائی عین ارقامی را ارائه داده اند که حدود پنجاه سال پیش ازآن تاریخ باسیل نکیتین به آن استناد نموده است و خود درسال 1946 یعنی 60 سال پیش، گفته است جمعیت ملت کرد باید بین 8 تا 9 میلیون باشد. صفحه 112 همانجا.

امکان دارد بسیاری از هموطنان مبارز و دمکرات، زیاد به چنین آماری توجه نکنند. اما در پشت این آمارهای ارائه شده و تکرار مکرر آنها، کینه و نفرتی نسبت بهمه اقلیتها بطور کلی خوابیده است و ارائه دهندگان آن با سیاست برتری طلبانه هیچ گاه نمی خواهند این اقلیت ها رقم چشم گیری باشند که ادعای حقوق مساوی بکنند. این دلیل عمده، سیاست سرکردگی دیکتاتوران ملت حاکم است.

اگر چه در جامعه ایران به غیر از اسلام ادیان دیگری از جمله زردشتی، مسیحی، یهودی (با کتاب) و اهل حق (یارسانی)، ایزدی و بهائی و غیره زندگی کرده و می کنند، اما در آمارها به ندرت از آنها نامی برده شده و می شود. مثلا اگر در هنگام تقاضا برای شغلی، درفرم تقاضا شخص متقاضی دین خودرا اسلام ننویسد، بویژه برای ادیان باصطلاح شناخته نشده در قرآن، شانس استخدام دولتی برایش اصلا وجود نداشته و نخواهد داشت و در هنگام آمار گیری هم به ندرت درباره ملیت فرد پرسش شده و می شود. پس فردی تا استخوان ناسیونالیست، مانند این آقای ویراستار می تواند بخودش حق بدهد که حتا رقم ناقص و نادرست ارائه شده از زبان آقای فردوست را زیاد بداند و تعداد کردها را در هر چهار کشور بنا به یک آمار بس قدیمی متعلق به سالهای 1930 میلادی که مجددا در سالهای 1945 تا 1957 همان ارقام در دیگر نوشته ها تکرار شده که آنها هم تازه در آن زمانها هم غلط بوده اند، به عنوان پژوهش دو آمریکائی درست تر و "بواقعیت نزدیکتر" بداند و بدان استناد کند. در این آمار جمع کردها را حدود هفت میلیون و صدوسی هزار و نهصد و سی نفر آوورده است! در حالیکه طبق آماری متعلق بسال های 1926 تا 1936 میلادی درکتاب معروف کرد وکردستان، نوشته باسیل نیکیتین، سرکنسول روسیه تزاری درایران قبل ازانقلاب اکتبر 1917 و بعدها یکی از کردشناسان نامی، جمعیت کردستان ترکیه را 2.987.960 نفر، سوریه را 289.940 نفر، عراق را 749.380 نفر، ایران را 1.300.000 و ارمنستان بدون آذربایجان را 60.000 نفر آورده است. او می گوید تازه این ارقام متعلق به قبل از جنگ جهانی اول بوده است. صفحات 104 تا 112 ترجمه فارسی.

من در گذشته به تفصیل در رابطه با ارائه این آمارها بسیار نوشته و اثرات روانی آن را برای خوانندگان ارجمند توضیح داده ام که چرا این کار انجام می گیرد؟ پس در اینجا از تکرار مجدد آن صرف نظر می کنم. اما برای اینکه دست این باصطلاح پژوهشگران خارجی و حامیان و مشوقان داخلی آنها باز شود، کافی است به یک نکته بسیار منطقی اشاره کنم، وآن رشد جمعیت درخاورمیانه درصد سال گذشته و آمارهای ارائه شده دولتی است. هرانسانی اینهارا با هم مقایسه کند به ریش سردمداران ناسیونالیست تنگ نظر و برتری طلب خواهد خندید. جورج ان کورزون، در کتاب دو جلدیش (انتشار درسال 1892) آمار جمعیت ایران، از زولوتارف روسی که خود در سال 1888 میلادی از آمار رسمی یا غیر رسمی دولتی گرفته است، ارقام زیر را ارائه می دهد:

در ایران فارسها سه میلیون، ترک و تاتار یک میلیون، لرها هفتصذ وهشتاد هزار، کردها ششصدهزار، عربها سیصدهزار، ترکمنها سیصدوبیست هزار که جمعا رقمی حدود شش میلیون البته در اینجا بلوچها را جزئی از فارسها بحساب آورده است و در جای دیگر جویده در کتابش زیر نام جنبش کردها از لیور ژان کارمند دولت فرانسه در سال 1892 نقل قول نموده که کردهای تابعیت امپراتوری عثمانی (ترکیه و عراق و سوریه و لبنان) بیش از سه میلیون (3012879) بوده است. اگر چه آقای زولوتارف بخش بزرگی از کردها را مانند بسیاری از شهرهای استانهای کرماشان و ایلام امروزی لر بحساب آورده است و ما اگر از آنها هم چشم پوشی کنیم و بفرض از همه آمارها و سرشماری های مستند تر که کردها را 17 درصد کل جمعیت ایران می داند، نیزبگذریم و فقط این آمار صدسال پیش را درنظر بگیریم که کردها حدود بیش از ده در صد جمعیت کل ایران بوده اند، پس در سال 1992 که جمعیت کل کشور حدود بیش از شصت میلیون بوده، می باید ما بیش از شش میلیون کرد فقط درایران میداشتیم و اکنون که جمعیت ایران بیش از هفتادو چند میلیون است، کردها می بایستی بیش از هفت میلیون باشند! مگر نه؟ اثبات آن از نظر آماری هم بسیار ساده است، زیرا رشد جمعیت در مناطق کردستان و آذر بایجان در صد سال گذشته بمراتب بیشتر از بقیه نقاط ایران بود است. این را خود دولتیان گفته اند نه ما! پس چه دلیلی دارد این حضرات همیشه تعدادجمعیت دیگر ملیتها و ادیان غیر اسلامی را یا اصلا نمیدهند و یا اگر اجبارا باید ارائه شود، خیلی نازل می نگارند؟ متمنی است برای آمارها بکتاب اینجانب که قبلا ذکرش رفت به صفحات 5 و 13 تا 21 مراجعه فرمائید. برخی ازهموطنان خوب میدانند که یک دین کاملا کردی در خاور میانه زیر نام "اهل حق" یا یارسان که به تناسخ روح اعتقاد دارند، نوشتاری از حدود هفتصد سال پیش به این طرف وجود دارد، اما هیچگاه نه در آمارها و نه در اسناد رسمی کشوری از آنها که بیش از چهار میلیون پیرو دارند و حدود دو و نیم میلیون آنها فقط در ایران هستند، نامی برده نمی شود و اگر اجبارا به آنها اشاره ای بنمایند، می گویند "یک گروه شیطان پرست که علی را خدا می دانند، در غرب کشور زندگی می کنند و شاخه ای از اسلام افراطی و منحرف از راه اسلام هستند"!! در صورتیکه این طور نیست، بلکه یارسانیان پیرو یک دین و آئین مستقل اند و اصول دین آنها هیچ ارتباط آئینی با دیگر ادیان ندارد. اگر اجبارا در ظاهر بگویند مسلمان هستیم، فقط برای رفع ممنوعیت از ورود به مدارس عالی و دانشگاهها و استخدام شدن در ادارات دولتی و تحت تعقیب قرار نگرفتن و غیره می باشد. همانگونه که همه بهائی ها حتا در زمان شاه در هنگام استخدام می بایست در پر نمودن فرم استخدام، دین خودرا اسلام بنویسند، در غیر آن صورت شانس استخدام نمی توانستند داشته باشند. به همین منوال یارسانیان امروزه همین مشکل را در سایه جمهوری اسلامی دارند.

در پایان باید به همه هموطنان دمکرات و روشن ضمیرم این نکته را تأکیدا یادآوری کنیم و دست دوستی به طرف آنان دراز نمائیم که از ایران چند ملیتی و چند فرهنگی و تاکنون متحد که در آن حدود 47 درصد فارس، حدود 28 درصد آذری، حدود 17 درصد کرد، حدود 3 درصد بلوچ، حدود 3 درصد عرب و حدود 2 در صد ترکمن زندگی می کنند، حمایت نمایند. ما می توانیم ایرانی آزاد و دمکرات که درآن همه ی ملیتها باحقوق برابر در کنار هم زندگی کنند، بسازیم. سیاست انحصار گرایانه و برتری طلبانه و تنگ نظرانه، بدون شک ما و کشورمان را به دامان بیگانگان حول می دهد.

آرزو مندم بیدار شویم و به این نکته مهم بیشتر بیاندیشیم که داریوش همایونها و هم فکرانش (شاخه راست) و مدرسی ها و هم فکرانش (شاخه چپ نما) اگر بر سیاست کنونی خود پا فشاری کنند، باید به انزوا کشانده شوند.

هایدلبرگ آلمان فدرال 19 ژوئن 2006 دکتر گلمراد مرادی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?