Tuesday, June 20, 2006

 

کردها و مغرضان برتری طلب

انگیزه هائی که مرا واداشت این مطلب را بنگارم؛ در مرحله نخست، آمارها و ارقامی هستند که در رابطه با گروههای ملی و مذهبی در کشور چند ملیتی و چند دینی خود ما ایران تا کنون ارائه گردیده و کما کان می گردد و در مرحله دوم، سخنان شخصی بنام کورش مدرسی در رابطه با جنبش اخیر آذربایجان در برنامه تلویزیون پرتو است، که همین هفته گذشته در استکهلم سوئد پخش گردید. این آقای مدرسی خطاب به بینندگان برنامه فرمودند: "مردم خر نشید، خر نشید این یک جنبش قوم گرائی و ارتجائی است و از آن حمایت نکنید"!! (نقل به معنی)

در رابطه با مسئله تحریف آمارها که اغلب یک غرض ورزی آشکار است و در دراز مدت حتا به دشمنی بین ملیتها می تواند بدل شود، من کردها را به عنوان مثال که یکی از ملیتهای غیر حاکم است و نفوذی هم بر آمار گیری در جامعه نداشته و ندارد، نام می برم. قابل ذکر است؛ من درکتابی که در اوایل سال 1992، زیرعنوان یک سال جمهوری خودمختار کردستان در مهاباد، به زبان آلمانی منتشر نموده ام، آمارجمعیتی و منطقه ای کردها را در هرچهار بخش ازکردستان ازسالهای 1888 تا 1988 میلادی اززبان آمارهای رسمی و تخمینی آن کشورها و نویسندگان خارجی و داخلی (فارس و ترک و کرد و عرب)، آورده ام و قضاوت در تضاد گوئی ها و ارقام ضد و نقیض در این باره را به صاحب نظران در این زمینه، سپرده ام. رجوع کنید به منبع زیر به آلمانی.

Ein Jahr autonome Regierung in Kurdistan, (ISBN 3-929089-009) S. 5-21, Hochschule Bremen, 1992

گاهی اوقات مطالب به اندازه ای ازواقعیت دور هستند که خود بیان کننده آنها به آن باور ندارد. در واقع، آشکارا غرض ورزی در آن دیده می شود و این خود به قول شاعر برجسته و بزرگ وطنمان ایران، مولوی: "غرضها تیره دارد دوستی را

غرضها را چرا از دل نرانیم."

و یا نظامی گنجوی که درهمین رابطه گفته است:"هرنفسی کان غرض آمیز شد

دوستیی دشمنی انگیز شد."

بسیاری از محققین و آمار نگاران بنا به سندهای منتشر شده، احتمالا بدون فکر کردن درباره اهمیت روانی ارائه آن آمارها، آنها را در نوشته های تحقیقی خود نیز منعکس کرده و چه بسا به سیاست پشت پرده حاکمان دیکته کننده این آمارها و عواقب منفی آن برای ملیتها و ادیان اقلیت، هیچ نیاندیشیده اند. بنده به عنوان یک کرد ایرانی یاد آوری و روشن نمودن این مسئله مهم را، برای جلو گیری از هر سوء تفاهم و در گیری های احتمالی و بیمورد، توضیح آمار نزدیک به حقیقت جمعیتی و جغرافیائی مناطق ملیتها را یک وظیفه می دانم. در اینجا می گویم نزدیک به حقیقت، زیرا هیچگاه آمار دقیقی از ملیتهای غیر حاکم در منطقه به طور مستقل، گرفته نشده. من در این باره اعتقاد راسخ دارم که برای خاموشی آتش احساسات و برحذر داشتن هموطنان از تیرگی دوستی و یا تبدیل آن به دشمنی، باید منطقی اندیشید و پند شاعران بزرگ خودرا آویزه گوش نمود و در تبلیغ آنها تا حد امکان کوشید که بدون شک این کار به اتحاد و همبستگی ملیتهایمان یاری خواهد رساند. علاوه بر آن فراموش نباید کرد، این پند و اندرز از شاعرانی است که در قرون تاریک اندیشی محض می زیسته اند. درقرونی که زور و قلدری و ناآگاهی مطلق حاکم بوده اند. یعنی ما انسانهای قرن بیست ویکم درحقیقت می بایستی بنا به تئوری جهان در حال تکامل، امروزه بمراتب پیشرفته تر می اندیشیدیم و بر مشکلات بدون پند و اندرز فائق می آمدیم. اما متأسفانه آنگونه که واقعیت عینی ازیک قرن گذشته تاکنون به مانشان داده و می دهد، گویا این طور نیست و برخی از ما نه اینکه در بسیاری از زمینه ها و بویژه در زمینه هم زیستی مسالمت آمیز و شناسائی حقوق دیگران پیشرفت زیادی نکرده ایم، بلکه با نگرانی باید گفت، به عقب نیز، برگشته ایم. معمولا پیشرفت علم وصنعت، تکنولوژی مدرن، بوجود آمدن دستگاههای الکترونیک، آسان شدن ارتباطات بین انسانها و تبادل سریع اطلاعات تاریخی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، می بایستی این امکانات را آنگونه دراختیار بشریت میگذاشت که استفاده از آنها، فاصله ها را از میان بر دارد، آتشها را خاموش نماید و پایه و اساس دوستی بین انسانها را بریزد، نه به غرض ورزی و برتری طلبی که هنوز بسیاری به دنبالش هستند، دامن زند. متأسفانه عده ای با سماجت از روشهای کهنه و استفاده از ابزارهای فرسوده، برای رسیدن به اهداف خود، دست برنداشته اند و آن گونه می اندیشند که باید با بکارگیری هر ابزاری برای کسب انحصار قدرت و تضمین سر کردگی خود بکوشند. گویا برای آنان زیاد هم مهم نیست، استفاده ازاین ابزار درست باشد یا غلط.

برای اینکه خوانندگان ارجمند به عرایض بنده بهتر پی ببرند، قبل از ادامه انگیزه ی نخست، در این رابطه فوق بخشی از سخنان آقای کورش مدرسی را (انگیزه دوم) در اینجا می آورم که شما خودتان به عمق فاجعه و عوام فریبی واقعا "ارزان" توجه فرمائید. ایشان در این برنامه تلویزیونی فرمودند:

"جریان دیگری هست که میخواد باصطلاح به جنبش رنگ قومی بزنه، این جریان ناسیونالیستیه، تو بخشهای مختلف جامعه هست و میخواد بجامعه، به جنبش اعتراضی مردم هویت قومی بده، اینها تحصیل کردگان و روشنفکران ناراضی و بخشهائی از کشور هستند که با محمل قرار دادن قومیت و اتکاء برش (به آن) به اعتراض مردم ایران رنگ قومی بزنند و خودشون شریک بشند در قدرت و مردم را بخاک سیاه بنشونند. اعتراضی که در تبریز شد، از این جنس بود، اعتراضی بود که ارتجاعیه و اعتراضی بود که قومیت تو مردم قرار میده و اعتراضی بود که بر مبنای اینکه گویا یک کاریکاتوری اقوامی رو رنجونده یا عده ای فکر کردند توهینی کرده یا نکرده این را مستمسک قرار دادند برای اینکه قومیت را باز بزارند، برای اینکه بخشی از مردم هویت قومی را (بگیرند!) بایستی بمردم بصراحت گفت که: خرنشید، خرنشید". یعنی دراین جنبش شرکت نکنید. نقل به معنی است، چون آقای مدرسی برخی از جملات را چندبار تکرار نمودند. متأسفانه، من در یک نکته منظور ایشان را نفهمیدم. چرا اگر بفرض این روشنفکران ناراضی شریک در قدرت بشوند، مردم را به خاک سیاه خواهند نشاند؟! ولی اگر ایشان قدرت را در دست بگیرند، مردم به خاک سیاه نشانده نمی شوند! آیا این یک عوامفریبی نیست؟ به علاوه از آقای مدرسی باید پرسید که درچه قرنی زندگی می کنند وچگونه ایشان به خود اجازه می دهند این گونه بی مسئولانه به مردم توصیه کنند و بی تربیتانه بگویند: "خر نشید، خر نشید"!! این یعنی چه؟! گویا این شیوه ی دیالوگ، فقط در قوطی عطاری هم وطنان حزب کمونیست کارگری آنهم حکمتیست آن، یافت می شود. آرزو می کنم برخی از این آقایان مانند آقای فاتح شیخ الاسلام، که می فرمایند: "تحرک قوم پرستانه درآذربایجان دامن زده بشه (میشه)، این تحرک قوم پرستانه است، این حقانیت درش نیست و اگر ما می گوئیم شرکت نکنید، منظور در این جنبش شرکت نکنید"، بیش از این کاسه از آش داغ تر نشوند. آخراین آقا خودش زمانی کرد بوده اند، که متأسفانه نه اینکه کردایه تی را از دست داده اند، بلکه حتا از من بدتر و یا از آقای مدرسی بدتر فارسی راهم بخوبی، یادنگرفته اند. باید به این بزرگوار یاد آوری کنم که معمولا قوم یا وطن را نمی پرستند، بلکه در حد بالای آن دوست دارند. پرستش فقط درآئین مذهبیون باید باشد که خدا را می پرستند.

هموطنان گرامی، همین ها هستند، مشکلات اصلی بین ما انسانها و بنظر من باید بمبارزه منطقی و مسالمت آمیز علیه آن تداوم بخشید. ما (البته بدون آقای مدرسی و همفکرانشان که از همین حالا دور دمکراسی را خط کشیده اند و از بیان شفاهی آن هم دوری می جویند و احتمالا آزادی را هم فقط برای خودشان می خواهند) عادتا یا به دلیل تکرار فراوان، روی واژه های دمکراسی و آزادی و حقوق بشر زیاد تکیه می کنیم، اما در عمل اغلب دست برخی ازما رو می شود،

و زیاد هم علاقه ای به عمل کرد آنها را نداریم و یا واقعا مفهوم اصلی آنهارا نمی خواهیم درک کنیم. پس اگر نخواهیم در سطح آقای مدرس و امثال بمانیم، گام اول را باید به فراگیری تعریف این واژه های آزادی و دمکراسی و برابری و رعایت حقوق انسانی اختصاص دهیم که بتوانیم در عمل آن را در خدمت هم زیستی مسالمت آمیز قرار دهیم. بدون تردید، اگر فقط بخشی از دانائی ها و گفته ها به مرحله عمل در آیند، بمراتب از در گیری ها، جنگها، غرض ورزی ها و دشمنی ها کاسته خواهند شد و دیگر کسی به فرمایشات آقایان فاتح شیخ الاسلام وکورش مدرس که فقط خود می خواهند حاکم شوند، چون دیگران مردم را به خاک سیاه می نشانند، وقعی نخواهد گذاشت. پس راه بسیار درازی در پیش است تا بتوان انگیزه های بر تری طلبی و دیگران را در زیر یوغ نگهداشتن و غیره، از افکار این نوع انسانها زدود. گویا بی تفاوتی برخی از ما و کندی در عمل باعث شده که عده ای معدود با پر روئی هنوز هم دست ازاین برتری طلبی برندارند و خودرا بهتر ازدیگران می دانند. بار ها این پرسش ساده ولی درست مطرح بوده، چرا آنچه را که اغلب انسانهای حتا عدالتخواه در تئوری موعظه می کنند، در برخی موارد خلاف آن، عمل می نمایند؟ آیا همین انسان فکر نمی کند که دیگر بازار عوامفریبی که خود مخالف آنست، از رونق افتاده است؟! به نظر من چرا، او این نکته را خوب می داند و به آن نیز فکر می کند، اما ساده نیست از چنگ عادت به یک باره خودرا رهاندن. در هرصورت مردم را دیگر نمی توان باتحریف واقعیت ها به سادگی فریفت. دنیای امروز زندگی توأم با صلح و مسالمت آمیز را از انسانها می طلبد. ما اگر به آزادی و دمکراسی باور داریم و شناسائی حقوق دیگران را همانند حقوق خود محترم می شماریم و آن را بخشی ازاین دمکراسی میدانیم، پس باید ازافکار قرون وسطائی آقائی و برتری طلبی فاصله بگیریم و معتقد نباشیم که فقط ما درست عمل می کنیم واگر بفرض دیگران با ما درقدرت شریک شوند، مردم را به خاک سیاه خواهند نشاند!!

دیدن و شنیدن ویدئو این برنامه تلویزیونی و سخنان آقایان فاتح شیخ الاسلام و کورش مدرسی (15 ژوئیه 2006) از طرفی مرا نگران و نا امید کرد که هنوز در میان روشنفکران جامعه، این طرز تفکر باقی مانده!! و از طرفی دیگر خوشحالم نمود که حد اقل مردم با ماهیت و شیوه تفکر این افراد و نظیر آنها بهتر آشنا می شوند، که چگونه در زیر پرچم "چپ ماوراء انقلابی" به راست ارتجاعی خدمت می شود و در زیر"پرچم اینترناسیونالیستی" بمدافعان ناسیونالیستی و خودبزرگ بینی کور یاری و کمک می رسانند؟

متأسفانه برتری طلبان و خودبزرگ بینان و انحصار طلبان در درازای تاریخ بهرشیوه و روش ممکن وغیر ممکن متوصل شده اند، تا آنچه را که به زیان سرکردگی خود بوده، تحریف کنند، کم اهمیت جلوه دهند و یا مانند این آقایان محترم هرجنبشی را ارتجاعی بنامند و مردم را از پشتیبانی آن برحذر دارند. اما امروز ما دیگر خوب می دانیم که این افراد، آن کسانی اند که بنزین روی آتش شعله ور می ریزند، با بیانات تحریک آمیز خود احساسات جوانان را جریحه دار می کنند و آنان را تحریک می نمایند. اگر کدورت و دشمنی هم بین ملیتهای کشورمان وجود نداشته باشد، بدینوسیله آن را بوجود آورند و زخم برخی از مردم را تازه می کنند که، مثلا شعار ضد فارس سر بدهند، آنطور که در گوشه و کنار تظاهرات صد هزار نفری در تبریز شنیده شده. این اهدافی است که آنها می خواهند بدان دست یابند و از آب گل آلود ماهی بگیرند. یعنی خود آقا و رهبر شوند و تهمتی که به دیگران میزنند خود با دست خود اجرا نمایند، یعنی همان مردم را به خاک سیاه نشاندن. حالا فرق نمی کند، این مردم فارس باشند یا ترک، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن. درهر حکومت دیکتاتوری همه ملیتها به نسبت کم و زیاد سرکوب شده و می شوند. برای جلو گیری از اشاعه تفکر دیکتاتوری، نیاز مبرم به اتحاد و همبستگی ملیتهای ایران است. کوشش برای سیستمی دمکراتیک و عدالت پرورانه که ناسیونالیستهای برتری طلب در آن امکان آقائی و سروری را به دست نیاورند.

شگرد این دیکتاتورطلبان و درواقع ناسیونالیستهای کور اغلب در قالب سازمانهای ماوراء انقلابی، آنست که احساسات جوانان ملیتهای تحت ستم را نسبت به خلق حاکم بر انگیزند و بالاتر از همه هویت آنها را زیر نام دفاع از حقوق طبقه کار گر، نفی و تحقیر کنند، بطوری که این جوانان هم از ملت حاکم، که عامل ستم بخود می دانند، نفرت به دل گیرند و هم از مدافعان واقعی طبقه کارگر بد بین شوند، زیرا فکر می کنند، ملیت و هویت ملی برای خواستاران دیکتاتوری پرولتاریا واینترناسیونالیست ها معنی ندارد. بنابراین بطوریکه ملاحظه می شود، این افراد با همان تیر دو نشان فوق را میزنند. اینان کسانی هستند که جز دیکتاتوری چیز دیگری نمی خواهند. تنها حاکمیت دیکتاتوری مطلق است که خواستهای آنان را بر آورده می کند و بس.

اکنون بر گردیم به اصل موضوع، یعنی مسئله کردها و اغلب وارونه نشان دادن هویت و تاریخ آنها. تهمتهای رایج از قبیل اینکه، کردها ناسیونالیست اند، تجزیه طلب اند، نا آرام اند و جنگ جویند و ضد حکومتهای مرکزی اند و یا "وابسته به بیگانه اند" و الی آخر. اما واقعیت این است که شما هرچه برگهای خونبار تاریخ ملیتهای ایران را ورق بزنید، بدون تردید در جائی چشمتان به صحنه ای نمی خورد که بویژه کردها بغیر از حق مسلم خویش چیز دیگری را خواسته باشند و برای کسب این حق و حقوق در هیچ جائی هم به حیله، نیرنگ و نارو، حتا به دشمنان خویش متوصل نشده اند. در واقع در فرهنگ کردی تا آنجا که من مطلع هستم، واژه های فوق بیگانه اند، یعنی کردها درطول تاریخ بدون اغراق، اغلب چوب صداقت و رو راستی و پاکدلی خودرا خورده و می خورند. بنا به این گفته معروف کردها "سیاست باز خوبی نیستند". وگر نه درتمام مبارزات خود که جزخواستهای بر حق، یعنی شناسائی ملیت و زبان و فرهنگ و دریک کلام حقوق مساوی بادیگر ملیتها چیزی دیگری مطالبه نکرده اند، با شکست مواجه نمی شدند. متأسفانه بر عکس ملیتهای غیر حاکم، این روش استفاده از حیله و نیرنگ و نارو زدن و غیره در تمام دوران حاکمیت مطلق گرایان و دیکتاتوران در کشورمان از طرف آنان سابقه داشته و هنوز هم ادامه دارد. نمونه بارز آنها پشت قرآن امضاء نمودن برای محمود خان بذلی و یا برای برادر اسماعیل آقا سمتکو و نظیر آنها که با کمال ناجوانمردی پس از به دام انداختن کشتندشان. امروز نیز با بی انصافی محض، همان گونه که اشاره شده، این روش نا معقول بصورت تهمت زنی در میان بخش کوچکی از حتا اپوزیسیون نیز پرورده می شود. در اینجا هیچ قصد نمک پاشی بر زخمهای کهنه نیست، زیرا ما بر این باوریم که جز شیوه صلح آمیز و دراز کردن دست دوستی حتا به طرف دشمنان، راه عاقلانه تر دیگری وجود ندارد. اما این بدان معنا نیست که چشم بر واقعیت ببندیم و آن را مطرح نکنیم. در اینجا به چند نمونه ازخصومت سر دمداران و حکما و زعمای دولتهائی که سر زمین کردستان و ملت کرد، میان آنها تقسیم شده و اهداف برخی از اپوزیسیون تمامیت خواه اشاراتی می کنم.

یک روز صبح اوایل ماه ژوئن 2006 قبل از صبحانه نگاهی به کتب خاطرات برخی از سیاستمردان و نظامیان دوره محمد رضاشاه می انداختم و کنجکاوانه بر آن بخش از خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول صفحات 500 تا 504، که در مورد کردستان بود، مروری نمودم. قابل ذکر است که خواندن این چند صفحه، مرا به بایگانی که برای خود درست کرده ام، حواله داد. درآن ملاحظه کردم که حدود چهارده سال پیش هنگامیکه این خاطرات در دوجلد به دستم رسیده بود، مطالبی در رابطه با این آمار جمعیت کردها از یک آمریکائی و نقل قولی از طرف ویراستار خاطرات آقای فردوست در کارتای و یاد داشتهایم (در آن بایگانی) برای نوشتن یک مقاله آورده بودم، که متأسفانه بدلیل گرفتاری های فراوان هیچگاه فرصتی برایم دست نداده بود که آن مقاله را بنویسم. اکنون که مسئله کردها مجددا داغ شده و برخی ازهموطنان هژمونی طلب، چپ و راست علیه کردها قلم می زنند و یا هر مقاله در زمینه فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت خلق کرد را باکینه خاصی به نقد می کشند و یا هر جنبش ضد حاکمیت مستبده مذهبی را ارتجاعی و قوم گرایانه می نامند، ضروری دانستم اشاره ای به پیشینه ی این غرض ورزیها و خصومتها بنمایم و به هموطنان گرامی یاد آوری کنم که خصومت و دشمنی و تحریف کردن واقعیت، کار ساز نیست و ما از هیچ طرفی نمی توانیم به صلح و آرامش و حقوق مسلم خود برسیم، مگر اینکه با منطق، دوستی و شناسائی حق دیگران و بس.

آقای فردوست در صفحه 500 خاطرات خود در رابطه با کردها می نویسد: "کردها قومی آریائی هستند که جمعیت آنها بین 8 تا 10 میلیون نفر تخمین زده می شود و در کشورهای ترکیه، ایران، عراق، سوریه و جمهوری های ارمنستان و آذربایجان شوروی پراکنده هستند". و در پا ورقی آن صفحه، آماری بدین شرح آورده شده: "در باره جمعیت اکراد، ارقام گوناگون ارائه می شود، که بین 8 تا 14 میلیون در نوسان است. ولی ظاهرا تخمین زیر در سال 1979 توسط دو پژوشگر آمریکائی ارائه شده به واقعیت نزدیکتر است، نقل قول ویراستار، از آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی صفحات 266 تا 277:

ترکیه سه میلیون و دویست هزار (45%)، ایران دو میلیون (28%)، عراق یک میلیون و پانصدهزار (21%)، سوریه و لبنان سیصدوپنجاه هزار (5%) و شوروی هشتادوهشت هزار و نهصدوسی نفر (1%). قبل از توضیح باید عرض کنم که این باصطلاح پژوهشگران بزرگوار آمریکائی عین ارقامی را ارائه داده اند که حدود پنجاه سال پیش ازآن تاریخ باسیل نکیتین به آن استناد نموده است و خود درسال 1946 یعنی 60 سال پیش، گفته است جمعیت ملت کرد باید بین 8 تا 9 میلیون باشد. صفحه 112 همانجا.

امکان دارد بسیاری از هموطنان مبارز و دمکرات، زیاد به چنین آماری توجه نکنند. اما در پشت این آمارهای ارائه شده و تکرار مکرر آنها، کینه و نفرتی نسبت بهمه اقلیتها بطور کلی خوابیده است و ارائه دهندگان آن با سیاست برتری طلبانه هیچ گاه نمی خواهند این اقلیت ها رقم چشم گیری باشند که ادعای حقوق مساوی بکنند. این دلیل عمده، سیاست سرکردگی دیکتاتوران ملت حاکم است.

اگر چه در جامعه ایران به غیر از اسلام ادیان دیگری از جمله زردشتی، مسیحی، یهودی (با کتاب) و اهل حق (یارسانی)، ایزدی و بهائی و غیره زندگی کرده و می کنند، اما در آمارها به ندرت از آنها نامی برده شده و می شود. مثلا اگر در هنگام تقاضا برای شغلی، درفرم تقاضا شخص متقاضی دین خودرا اسلام ننویسد، بویژه برای ادیان باصطلاح شناخته نشده در قرآن، شانس استخدام دولتی برایش اصلا وجود نداشته و نخواهد داشت و در هنگام آمار گیری هم به ندرت درباره ملیت فرد پرسش شده و می شود. پس فردی تا استخوان ناسیونالیست، مانند این آقای ویراستار می تواند بخودش حق بدهد که حتا رقم ناقص و نادرست ارائه شده از زبان آقای فردوست را زیاد بداند و تعداد کردها را در هر چهار کشور بنا به یک آمار بس قدیمی متعلق به سالهای 1930 میلادی که مجددا در سالهای 1945 تا 1957 همان ارقام در دیگر نوشته ها تکرار شده که آنها هم تازه در آن زمانها هم غلط بوده اند، به عنوان پژوهش دو آمریکائی درست تر و "بواقعیت نزدیکتر" بداند و بدان استناد کند. در این آمار جمع کردها را حدود هفت میلیون و صدوسی هزار و نهصد و سی نفر آوورده است! در حالیکه طبق آماری متعلق بسال های 1926 تا 1936 میلادی درکتاب معروف کرد وکردستان، نوشته باسیل نیکیتین، سرکنسول روسیه تزاری درایران قبل ازانقلاب اکتبر 1917 و بعدها یکی از کردشناسان نامی، جمعیت کردستان ترکیه را 2.987.960 نفر، سوریه را 289.940 نفر، عراق را 749.380 نفر، ایران را 1.300.000 و ارمنستان بدون آذربایجان را 60.000 نفر آورده است. او می گوید تازه این ارقام متعلق به قبل از جنگ جهانی اول بوده است. صفحات 104 تا 112 ترجمه فارسی.

من در گذشته به تفصیل در رابطه با ارائه این آمارها بسیار نوشته و اثرات روانی آن را برای خوانندگان ارجمند توضیح داده ام که چرا این کار انجام می گیرد؟ پس در اینجا از تکرار مجدد آن صرف نظر می کنم. اما برای اینکه دست این باصطلاح پژوهشگران خارجی و حامیان و مشوقان داخلی آنها باز شود، کافی است به یک نکته بسیار منطقی اشاره کنم، وآن رشد جمعیت درخاورمیانه درصد سال گذشته و آمارهای ارائه شده دولتی است. هرانسانی اینهارا با هم مقایسه کند به ریش سردمداران ناسیونالیست تنگ نظر و برتری طلب خواهد خندید. جورج ان کورزون، در کتاب دو جلدیش (انتشار درسال 1892) آمار جمعیت ایران، از زولوتارف روسی که خود در سال 1888 میلادی از آمار رسمی یا غیر رسمی دولتی گرفته است، ارقام زیر را ارائه می دهد:

در ایران فارسها سه میلیون، ترک و تاتار یک میلیون، لرها هفتصذ وهشتاد هزار، کردها ششصدهزار، عربها سیصدهزار، ترکمنها سیصدوبیست هزار که جمعا رقمی حدود شش میلیون البته در اینجا بلوچها را جزئی از فارسها بحساب آورده است و در جای دیگر جویده در کتابش زیر نام جنبش کردها از لیور ژان کارمند دولت فرانسه در سال 1892 نقل قول نموده که کردهای تابعیت امپراتوری عثمانی (ترکیه و عراق و سوریه و لبنان) بیش از سه میلیون (3012879) بوده است. اگر چه آقای زولوتارف بخش بزرگی از کردها را مانند بسیاری از شهرهای استانهای کرماشان و ایلام امروزی لر بحساب آورده است و ما اگر از آنها هم چشم پوشی کنیم و بفرض از همه آمارها و سرشماری های مستند تر که کردها را 17 درصد کل جمعیت ایران می داند، نیزبگذریم و فقط این آمار صدسال پیش را درنظر بگیریم که کردها حدود بیش از ده در صد جمعیت کل ایران بوده اند، پس در سال 1992 که جمعیت کل کشور حدود بیش از شصت میلیون بوده، می باید ما بیش از شش میلیون کرد فقط درایران میداشتیم و اکنون که جمعیت ایران بیش از هفتادو چند میلیون است، کردها می بایستی بیش از هفت میلیون باشند! مگر نه؟ اثبات آن از نظر آماری هم بسیار ساده است، زیرا رشد جمعیت در مناطق کردستان و آذر بایجان در صد سال گذشته بمراتب بیشتر از بقیه نقاط ایران بود است. این را خود دولتیان گفته اند نه ما! پس چه دلیلی دارد این حضرات همیشه تعدادجمعیت دیگر ملیتها و ادیان غیر اسلامی را یا اصلا نمیدهند و یا اگر اجبارا باید ارائه شود، خیلی نازل می نگارند؟ متمنی است برای آمارها بکتاب اینجانب که قبلا ذکرش رفت به صفحات 5 و 13 تا 21 مراجعه فرمائید. برخی ازهموطنان خوب میدانند که یک دین کاملا کردی در خاور میانه زیر نام "اهل حق" یا یارسان که به تناسخ روح اعتقاد دارند، نوشتاری از حدود هفتصد سال پیش به این طرف وجود دارد، اما هیچگاه نه در آمارها و نه در اسناد رسمی کشوری از آنها که بیش از چهار میلیون پیرو دارند و حدود دو و نیم میلیون آنها فقط در ایران هستند، نامی برده نمی شود و اگر اجبارا به آنها اشاره ای بنمایند، می گویند "یک گروه شیطان پرست که علی را خدا می دانند، در غرب کشور زندگی می کنند و شاخه ای از اسلام افراطی و منحرف از راه اسلام هستند"!! در صورتیکه این طور نیست، بلکه یارسانیان پیرو یک دین و آئین مستقل اند و اصول دین آنها هیچ ارتباط آئینی با دیگر ادیان ندارد. اگر اجبارا در ظاهر بگویند مسلمان هستیم، فقط برای رفع ممنوعیت از ورود به مدارس عالی و دانشگاهها و استخدام شدن در ادارات دولتی و تحت تعقیب قرار نگرفتن و غیره می باشد. همانگونه که همه بهائی ها حتا در زمان شاه در هنگام استخدام می بایست در پر نمودن فرم استخدام، دین خودرا اسلام بنویسند، در غیر آن صورت شانس استخدام نمی توانستند داشته باشند. به همین منوال یارسانیان امروزه همین مشکل را در سایه جمهوری اسلامی دارند.

در پایان باید به همه هموطنان دمکرات و روشن ضمیرم این نکته را تأکیدا یادآوری کنیم و دست دوستی به طرف آنان دراز نمائیم که از ایران چند ملیتی و چند فرهنگی و تاکنون متحد که در آن حدود 47 درصد فارس، حدود 28 درصد آذری، حدود 17 درصد کرد، حدود 3 درصد بلوچ، حدود 3 درصد عرب و حدود 2 در صد ترکمن زندگی می کنند، حمایت نمایند. ما می توانیم ایرانی آزاد و دمکرات که درآن همه ی ملیتها باحقوق برابر در کنار هم زندگی کنند، بسازیم. سیاست انحصار گرایانه و برتری طلبانه و تنگ نظرانه، بدون شک ما و کشورمان را به دامان بیگانگان حول می دهد.

آرزو مندم بیدار شویم و به این نکته مهم بیشتر بیاندیشیم که داریوش همایونها و هم فکرانش (شاخه راست) و مدرسی ها و هم فکرانش (شاخه چپ نما) اگر بر سیاست کنونی خود پا فشاری کنند، باید به انزوا کشانده شوند.

هایدلبرگ آلمان فدرال 19 ژوئن 2006 دکتر گلمراد مرادی

Comments: Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?